پروین دولتشاهی
بازیگر
پروین دولتشاهی، بازیگر سینما و تلویزیون در دوران پیش از انقلاب اسلامی و بعد از آن است و در فیلمهایی مانند «بلوچ»، «صمد آرتیست میشود» و «تحفهها» و سریالهای تلویزیونی «ایتالیا ایتالیا» و «به دنبال بنفشه» به نقشآفرینی پرداخته است.
نوذر آزادی (متولد 1317 در کرمانشاه) کارگردان تئاتر و هنرپیشه فیلم و سینمای سابق اهل ایران است. او فارغالتحصیل رشته تئاتر از دانشکده هنرهای دراماتیک است و مدتی به عنوان گوینده و نویسنده در رادیوی کرمانشاه فعالیت میکرد و از آنجا با پروین دولتشاهی آشنا شد که این آشنایی به ازدواج انجامید. آنها در بعضی از سریالهای تلویزیونی از جمله سریال «ایتالیا ایتالیا» در کنار هم نقشآفرینی کردند و با هم همبازی بودند. ضمن اینکه همسر دولتشاهی کارگردان سریال هم بود. این سریال که در عین طنز بودن به شدت انتقادی است و طبقه مرفه و تغییرات سریع فرهنگی، همجنس گرایی، مصرف گرایی و بی اخلاقی اجتماعی در ایران را نقد میکند
یکی از مهمترین نبازیهای پروین دولتشاهی در فیلم «صمد آرتیست میشود» است. فیلمی که پرویز صیاد آن را کارگردانی کرده بود و درباره گروهی برای فیلمبرداری به دهکدهای میروند. هنرپیشهی اصلی فیلم طی مشاجرهای با کارگردان صحنه را ترک میکند. کارگردان سعی میکند فیلمش را با افراد روستایی ادامه دهد. کدخدا و مشهدی باقر برای سودجویی به عنوان تهیه کننده سرمایهگذاری میکنند. و قرار میشود "عینالله" پسر "مشهدی باقر" بازیگر اصلی فیلم باشد. اما همچنان در کار فیلمبرداری دو اشکال هست. یکی "صمد" به عنوان مزاحم دائمی و دیگری چهرهی جدید فیلم که باردار شده است. گناه کار به گردن صمد میافتد تا هم از عواقب بدنامی و هم از شر صمد در امان باشند. به زودی معلوم میشود گروه فیلمبرداری در واقع آدمهای بیکارهای هستند که برای سرکیسه کردن دهاتیها به لباس فیلمبردار و کارگردان درآمدهاند و وسیلهی سرکار استوار دستگیر میشوند.
در فیلم «تحفه ها» که تنها فیلمی بود که پروین دولتشاهی بعد از انقلاب بازی کرد که در آن با سعید پورصمیمی همبازی بود و موضوعش درباره «حشمت» حمال فقیر شیرازی بود، با پشتکار از سرمایهی اندکی که فراهم کرده، موقعیتی برای خویش فراهم میکند و پس از بروز جنگ جهانی اول و احتکار قند و فروش آنها به S.P.R. (قشون جنوب) سرمایهای به هم میزند و بعد تصمیم میگیرد به تهران مهاجرت کند. او با کسب یک لقب (در قبال پرداخت پولی کلان)، در بین تازه به دوران رسیدهها، چهره میکند و زندانی برای خود و برای جامهی عمل پوشاندن به آرزوهای بیپایانش، میسازد. در پشت میلههای این زندان همهی افراد فامیل از جمله پسر جوانش اسیرند. پسر جوان اگرچه ابتدا مطابق میل وی رفتار میکند، اما به زودی خود را از این مهلکه میرهاند و به زندگی ساده ولی با عشق و صداقت روی میکند.