بازار و بازاریابی

آینه بغل قرار است یک کمدیِ مردمیِ بازاری پسند باشد، اما نه مردمی است و از جنس مردم و نه حتی کمدی است با حداقل توقعات.
آینه بغل تنها یک فیلم بازاری است، آن هم نه به معنای فروش در این برهه ی بی رقیب و کسالت بار سینما، بلکه بازاری است برای عرض اندام و جلوه نمایی اسپانسر آن تا باری دیگر، سینما، هنر و فرهنگ را بشکل خفت باری در خدمت اهداف خود در آورد تا برند های تبلیغاتی سهم اعظمی از پرده ی سینما را به سیاه ی خود کشاند.
آینه بغل معجونی است از لودگی، مسخره بازی، لوس بازی و از همه مهمتر رفتار و حرکات محیرالعقول و بی منطقِ کاراکتر های آن.
گفتیم بی منطق، برایتان مثال خواهم زد، تصورش را بکنید جواد عزتی بدون حتی یک دلیل قانع کننده لباس زنانه به تن کند؛ و یا پدر زنی که روی موبایل دامادش با آن کاراکتر شخصیتی ساده و بی آلایش ردیاب کار گذارد؛ و یا خاله ای که فرزند نوزاد خود را بازیچهء روان پریشی های خواهر زاده اش کرده و چند روزی نوزاد شیرخواره را از خود دور کرده باشد.
سوال: به نظرتان این فیلم برای چه ضریب هوشی ساخته شده است؟
تصور اینکه آینه بغل بخواهد در دل این معجون بی محتوا صحبتی از معضلات اجتماعی و سیاسی، از جمله فاصلهء طبقاتی (قیمت آینه بغل بعضی ها برابر تمام زندگی خیلی هاست) و یا خطرات و معضلات فضای مجازی و یا اشاره به برجام و وزارت امور خارجه و غیره بزند، روح و جسمتان را نابود خواهد کرد.
کلام آخر: در فیلم آینه بغل آن چیزی که قرار است بچشم تماشاگر بیاید، اسپانسر است و نه ماهیت فیلم و اثر و یا حتی ردپایی از منوچهر هادی و سازندگان؛ آینه بغل همچون پتکی است در دستان سرمایه گذاران بر سر سازندگان تا به مذاق خود هرچه می توانند اثر را به سمت فضای لاکچری سوق دهند، اما با هوشیاری از خط قرمز ها نمی گذرند و یا بهتر بگویم جرات نمی کنند، تا تنها لوکیشن ساده و مردمی فیلم، خانه و زندگیِ آشپزِ یقه دیپلمات وزیر امور خارجه باشد.
قطعاً حتی نگاه کردن به بنرهای فیلم آینه بغل بر سردر سینما ها را هم به شما سینما دوستان توصیه نمی کنم.