
یادداشتی بر فیلم ارغوان, arghavan, بهنام ِ «ارغوان»
«فربد» برای به «آوا» رسیدن باید از «ارغوان» گذر کند...
«ارغوان» شگفتانگیز است. جادویی است از جنس «سینما». رودخانهای است جاری، در خشکزار ِ سینمای ایران. چرا؟ اصولاً نقد با همین «چرا» آغاز میشود:
«ارغوان» قصهای ساده دارد امّا روایت قصهاش از طریق فرم پیچیده جلوه میکند. در واقع اهمیت «ارغوان» در قصهی عاشقانهاش نیست بلکه در چگونگی پیشبرد این عاشقانه است. روایت فیلم، استادانه و به دور از لکنت طراحی شده و همین نوع ِ روایت است که مخاطب را تا آخرین لحظه میخکوب میکند و راه را برای لو رفتن داستان میبندد. اکثر صحنهها کارکرد نمادین دارند امّا به هیچ عنوان این کارکرد، آسیبی به روایت ِ روان ِ فیلم نمیزند؛ مانند نخستین صحنه فیلم که در شبی بارانی «فربد» میان ازدحام جمعیت ِ چَتر به دست، به سمت «آوا» میدود. این صحنه -که بار دیگر در پرده آخر فیلم تکرار میشود- نقطه عزیمت داستان است. صحنهای است که «ارغوان» را به صدر مینشاند؛ «فربد» برای به «آوا» رسیدن باید از خاطرات گذر کند. خاطراتی که هر کدام در قالب تصویری پُشت چَتر پنهان شده است. به همین خاطر است که پس از این صحنه، خاطرات آغاز میشود. در پرده آخر هم که خاطرات به بازیابی رسیده است، همین صحنه تکرار میشود و فیلم را به نقطه اوج میرساند. خاطرات در فیلم «ارغوان»، تکههای یک پازل نیستند که کنار هم قرار گرفتن ِ آنها، مضمون فیلم را نمایان کند بلکه خاطرات بهانهای است که مخاطب را به درکی درستی از رشد ِ «فربد» و «آوا» میرساند و قراردادی است که کودک ِ «آوا» را به «لیلی» و «موسیقی» پیوند میدهد. خاطرات، همچون قطعه موسیقی «ماریو سوریانو» در فیلم عمل میکند و پیوند دهنده داستانهاست. با این تفاوت که دومی کارکرد تماتیک نیز دارد. به بیان دیگر، موسیقی در فیلم «ارغوان» به جز نقش ِ پیوند دهندگی، تداعی کننده «عشق» است. نقش موسیقی در فیلم «ارغوان» را با فیلم «آبی» (کریشتف کیشلوفسکی) مقایسه کنید. موسیقی آن یکی به وحدت ِ اروپا کمک میکند و موسیقی این یکی به ارتباط و به هم رسیدن ِ شخصیتهای داستان؛ امّا در هر دو فیلم، موسیقی یادآور عشقی سرخورده و فراموش شده است و شخصیتهای فیلم را به «رشد» میرساند.
فیلمنامه «ارغوان» به عنوان یک درام ِ مدرن به جز یک اشکال جزئی، بسیار استاندارد و البته خلاقانه نگاشته شده است. این اشکال هم به کارکرد «کشمکش فرد با خودش» در درام مدرن برمیگردد. به این معنا که بهتر بود در فیلم چند صحنه از «فربد» و «آوا» -در فاصله بین دو دیدار- دیده شود و کشمکش «فربد» و «آوا» با خودشان به درک بصری برسد و به تصویر کشیده شود و فقط از طریق بازیابی خاطرات، کشمکشهای دو شخصیت القا نشود. البته ناگفته نماند که بازیابی ِ خاطراتی که در فیلم ترسیم شده است به قدری تأثیرگذار هست که توجیهی برای به تصویر کشیده نشدن این کشمکشها باشد امّا بهر حال به خاطر تبعیت از الگوهای درام ِ مدرن هم که شده، کاش صحنههایی از این کشمکشها دیده میشد.
«ارغوان» به همان اندازهای که در روایت فوقالعادهاش حرفی برای گفتن دارد، در کارگردانی نیز به یک اثر ِ بیبدیل سینمای ایران تبدیل شده است. صحنهای که از لحظه رفتن پدر به کنسرت ِ «فن کارایان» تا برگشتنش را با یک دور سیصد و شصت درجهای به تصویر میکشد –و کارگردانیاش تداعی کننده گذر زمان است- در ذهنها خواهد ماند. تصاویری که در فیلم «ارغوان» دیده میشود، هر کدام حاصل ِ تفکر و سواد ِ فیلمسازاناش است.
«ارغوان» فیلمی است که برای خودش و تکتک صحنههایش احترام قائل است. فیلمی است که دروغ نمیگوید و پشت نقاب ِ روشنفکرانه پنهان نشده و اصیل است. «ارغوان» برای سینمای ایران یک موفقیت است. موفقیتی که به طور میانگین هر ده سال یکبار اتفاق میاُفتد و اینبار «ارغوان»، سینمای ایران را یک گام به جلو میبرد.
نقدهای مرتبط با این اثر
پربازدیدترین نقدها
در صورت تمایل نظر خود را درباره این نوشته بنویسید
نظر سایر کاربران