
تمجید دو چهره اصلاح طلب از «چ» حاتمی کیا

سلام سینما- عباس عبدی از چهرهای سیاسی اصلاح طلب و سعید لیلاز از چهره های اقتصادی نزدیک به اصاح طلبان در دو یادداشت جداگانه به تمجید از فیلم «چ» ابراهیم حاتمی کیا پرداختند.
عباس عبدی:
اوايل بهمن براي ديدن فيلم «چ» در يك نمايش خصوصي دعوت شدم. برخي از فعالان سياسي و اجتماعي نيز حضور داشتند. اكنون هم از بنده خواسته شده كه نظرم را حتی بطور مختصر هم که شده، درباره این فيلم بنويسم. پيش از ديدن فيلم هيچ ذهنيتي نسبت به آن نداشتم. در ميانههاي فيلم ذهنم متوجه فیلم «آرگو» شد، و با دهنیت منفی که از آن داشتم پیش خود گفتم امیدوارم آقای حاتمیکیا مثل کارگردان آرگو رفتار نکرده باشد. ساخت فيلمهايي كه به نوعي سياسي ـ تاريخي هستند، به طور طبيعي حساسيتبرانگيز هم هست. در اين گونه فيلمها، سه وجه ماجرا را بايد از يكديگر جدا كرد؛ وجه تاريخي، وجه تحليلي و وجه سينمايي.منظور از وجه تاريخي، میزان تعهد و التزام کارگردان و نویسنده به واقعیت تاریخی رخداده و مستند بودن ماجرا است و این كه آيا سناريو و فيلم متعهد به واقعيت رخ داده است يا خير؟ و اگر نه چقدر و در چه مواردی؟ البته ترديدي نيست كه هر فيلمی در عمل فقط بخشي از ماجرا را نقل ميكند و حتي ممكن است اضافاتي هم داشته باشد، ولي اين كاستيها يا اضافات نبايد به نحوي باشد كه قلب واقعيت كند. براي مثال در فيلم «چ» در آخرين مراحل محاصره، چمران از طريقي از محاصره خارج و وارد خودروي فرمانده مهاجمان ميشود. به احتمال فراوان اين وضع در واقعيت رخ نداده است، ولي گمان نميكنم كه وجود آن در فیلم به واقعيت اصلي ماجرا در آنجا لطمهاي بزند. در مقابل اگر نكاتي باشد كه قلب واقعيت كند، نهتنها قابل دفاع نيست، بلكه شايسته نقد هم هست. در باره این وجه از فیلم "چ" چون اطلاعي از زير جزئيات آنچه در پاوه گذشت ندارم، نميتوانم اظهار نظر كنم و ديگران بايد نظر دهند.در مورد وجه تحليلي فيلم، يعني فارغ از پرداختن به جزئيات و شخصیتهای تاریخی موجود در فيلم، گمان ميكنم كه فيلم به خوبي توانسته برخي از شرايط ابتداي انقلاب را به تصوير بكشد. در همين زمينه بيتناسب نيست كه به شخص مرحوم چمران پرداخته شود. او در تقسيمبندي خطوط سياسي ابتداي انقلاب، در ميانه نهضت آزادي و خط اصلي انقلاب يا امام قرار داشت و پس از شهادتش، متوليان انقلاب كوشيدند كه با قطع وابستگي سياسي پيشين او، به نوعي دست به مصادره وي بزنند. طرفداران نهضت آزادی نيز در اين زمينه تا حدي منفعل بودند. به عنوان يك ناظر بيطرف، هنوز هم نميدانم كه كدام كفه مرحوم چمران بر كفه ديگرش سنگيني ميكرد و گمان ميكنم كه فيلم هم در ميان اين دو كفه تا حدي سرگردان است و نميتواند يكي را بر ديگري غلبه دهد.اظهار نظر تخصصی درباره وجه سينمايي فيلم نيز خارج از حيطه امثال بنده است. ولي به عنوان يك بيننده و فارغ از نكات پيشگفته، فيلم را داراي كشش و جذابيتهاي بصري و سينمايي ديدم و با اين كه بيش از دو ساعت طول كشيد، خستهكننده نبود. نوعي از صداقت و پرهيز از تبليغات و دورويي كه در فيلمهاي آقاي حاتميكيا هست، در اين فيلم هم مشهود بود. در پايان فيلم به آقاي دكتر محمد جوادكاشي كه كنارم نشسته بود، به شوخي و جدي گفتم نام فيلم اشتباه است. جاي «چ» بايد «خ» ميبود. «خميني» فقط در يك صحنه بود، ولي خيلي پررنگتر از چمرانی بود که در تمام صحنههای 135 دقیقهای فیلم دیده میشد و اين واقعيت انقلاب ایران بود.
سعید لیلاز:
از هنر هيچ نمي دانم، بسيار کم فيلم مي بينم و بسيار کمتر به سينما مي روم. فيلم هاي سينمايي که طي 20 سال گذشته در سالن سينما ديده ام را با انگشتان دست مي توانم شمارش کنم. اما فيلم هاي ابراهيم حاتمي کيا يک استثناست. چرا؟ درست نمي دانم. شايد به خاطرآنکه نسل ما يقينا با رها کردن نوستالژي رويدادهاي دهه 1350 و تا نيمه دهه 1360 خورشيدي خواهيم مرد. فيلم هاي حاتمي کيا پر از اين نوستالژي هاست. يا شايد به خاطر اينکه حاتمي کيا در فيلم هايش همواره يا عمداً سمت مظلوم ماجرا را مي گيرد و ما ايرانيان همواره مظلوم گرا بوده ايم. و گرنه احتمالا شيعه نمي شيديم. يا شايد به خاطر آنکه حاتمي کيا مي کوشد –البته تا حد امکان- همه ماجرا را تعريف کند و نه تنها يک سمت آن، آنهم سمت رسمي و حکومتي. اين براي من که تاريخ را دوست دارم، رفتاري است هم جذاب و هم شجاعانه. به عنوان يک تماشاگر معمولي که از قضا حوادث سال هاي انقلاب و از جمله رويدادهاي کردستان سال 1358 را حتي الامکان با چشم باز دنبال مي کرد و اکنون نيز آن را به خوبي به ياد مي آورد، فيلم «چ» تصوير بسيار زنده، با ساخت بسيار حرفه اي از آن رويداد به دست مي دهد. تا پيش از ساخت اين فيلم به نظر مي رسد حاتمي کيا سعي داشت فيلم هاي خود را براساس فضا يا به اصطلاح سينمايي ها لوکيشن هرچه محدود بسازد. اين بار اما او اين فشار را بر زمان کوتاهي –حدود دو روز- آورده است.جدايي از اين فيلم، آنچه در عالم واقع از شخصيت اصلي فيلم يعني مصطفي چمران به جا مانده، چنان در هاله اي از عرفان، تبليغات آتشين يک سويه، پنهانکاري رسمي و حکومتي و نيز ذات مبهم شخصيت چمران غرق و پوشيده است که فيلم اگر مي خواست حتي تاحدي به اين عالم واقع وفادار باشد، نمي توانست يا نمي خواست تکليف چمران را براي تماشاگرعادي دراين دو ساعت فيلم وآن دو روز سال 1358 يکسره روشن کند، چنانکه نکرده است. شماري از دوستان در نقد فيلم «چ» مي گفتند فيلم شعار دارد. اما واقعيت اين است که اولا چمران نيز در ذات خود پربود از اين احساسات عرفاني و انقلابي، ثانيا جنگ و انقلاب بدون شعار هيچ کجاي عرض جغرافيا و طول تاريخ اصلا سو نمي گيرد. با اين همه عجالتا و تاکنون، حاتمي کيا يگانه فيلمساز ايراني است که توانسته اشک مرا درآورد. شايد بيش از همه به خاطر اينکه او مي کوشد- تاحد امکان- همه ماجرا را تعريف کند و نه فقط نيمه رسمي آن را. و شايد به خاطر اينکه نگاه من و امثال من به جنگ و انقلاب با نگاه کنوني، چه در حکومت و چه نسل جوان فرسنگها فاصله دارد.