
او براي مردمش گفت، آرام باشيم و صدايش را بشنويم / درباره ابراهيم حاتميكيا و اعتراضها به او

مسعود زارعیان: همه ي ما حال اين روزهاي سينماي ايران را مي دانيم. سينمايي كه بعد از انقلاب همچون اقتصاد مدام عقب نگه داشته شد و همواره لاغر و بي رمق ماند. گويا دست هاي پيدا و نهان نخواستند اين سينما سهم مردم باشد و روز به روز فاصله اش با مردم زياد شد. سينمايي كه پس از سي سال دست گدايي اش دراز و فقط زماني مردم دوستش دارند كه گيشه و بليت فروش نداشته باشد.
سينمايي كه به شيريني گاه و بي گاه چند جايزه غربي دل خوش كرده است، هنوز هويت ندارد و در واقع غيرخودي ها برايش تصميم مي گيرند. سينمايي كه هنوز راه رفتن بلد نيست و سوداي جهاني شدن دارد. تازه مي خواست به حرف بيايد كه سريعا از آن طرف برايش نسخه پيچيدند و مصادره اش كردند.
حالا طبق نسخه غربي اش، سينمايي است كه قهرمان نمي خواهد و اهل سكوت است. به دودلي و نسبيت ها عادت كرده و از پايان باز و تحير مخاطب لذت مي برد. اينكه هر چيزي در هر زماني قابليت دارد خوب باشد و شايد هم در همان لحظه مي تواند بد باشد. سينمايي كه بايد منفعل باشد تا سازندگانش روي استيج هاي قرمز رنگ اروپايي و آمريكايي، طي طريق كنند.
اين روزها هم كه اعتدال تفكر مسئولان را جهت مي دهد و بايد هواي همه را داشت. و چون بادهاي غربي بيش از پيش در سينمايمان شروع به وزيدن كرده بايد سكوت كرد و چيزي نگفت تا پر قباي كسي را نگيرد و خداي ناكرده آزرده خاطر نشوند. پس اين تغيير كادر مديران سينمايي هم نتوانست نفعي به سينماي مردمي برساند و غفلت كماكان ادامه دارد.
اين بار نوبت ابراهيم حاتمي كيا است كه صدايش خواب از سر بعضي بپراند و زهر كلامش، طعم مماشات ها را تلخ كند. بيعانه هزينه ي اين شجاعت تيكه پراني هاي عده اي بي درد است و مابقي اش حين فيلمبرداري اثر بعدي اش تسويه مي شود، زماني كه تانك و گلوله را از سر صحنه اش مي برند.
تفاوت او با هم نسلانش صداقت و شجاعت است. اينكه بر سر عهدش ايستاده و از بيان اعتقادش نمي هراسد، هرچند هم قطارانش از بيان عقيده شان بهراسند و از ميدان به در شوند. او به نام نامي همرزمان شهيدش مي ايستد و طعنه ها را به جان مي خرد. ساده انگاري است كه تصور كنيم او راه پول گرفتن و چرب زباني را نمي داند و مسير هوايي و زميني جشنواره آن طرف آبي را بلد نيست.
سطحي نگري است فكر كنيم او نمي تواند همچون بسياري از همكاران متدين و متعهدش، چراغ خاموش حركت كند تا دود موتورش ديگران را نيازارد. حاتمي كيا باهوش تر از آن است كه به رنگ ارغوان، دعوت و گزارش يك جشن بسازد و گرفتار تحريم و توقيف شود. زماني كه بسياري از امروزي هاي سينماي ايران هنوز درگير الفباي سينما بوده اند، او مهاجر و ديده بان ساخته است و قواعد سينما را خوب مي داند. اتفاقا فرق الگوي غربي، غرب زدگي و سينماي ملي را هم مي داند. اما بدي اش اين است كه براي خوشايند ديگران هيچ گاه ذائقه اش را عوض نكرده است! او ميهن و مردم اش را دوست دارد خيلي قبل تر از دريافت جايزه ها يعني زماني كه فيلمنامه اش را مي نويسد.
حاتمي كيا همان جريان اميدبخش اما غريب سينماي ايران است كه اولويتش مردم است. جرياني كه از اعتقاد حرف مي زند نه از دودلي و اضطراب. رويكردي كه مي توانست آرمان امام (ره) را در سينما زنده كند و مردم را با داشته هايشان پيوند بزند. اما مدتهاست ققنوس تنها مانده و همين تنهايي موجب شده در مواجهه اش با "شيار 143" آنقدر به وجد بيايد كه همه ي ساخته هايش را تقديم آن كند.
تمام دغدغه اش در جملاتي راجع به "شيار 143" هويداست. آنجا كه مي گويد: "شيار 143" برخلاف فیلم هایی است که حرف از دروغ می زنند، اما خودشان دروغ گو هستند، در ظاهر عنوان رحمانی دارند و در واقع شیطانی اند و مخاطب را منكوب و مايوس ميكنند.
اين ها حرف هاي بچه مسلمان سينماي ايران است، همان كه بر سر عهدش با آويني ايستاده است. همان كه خودش را نميبيند و براي من و تو لب گشوده است به گواه فيلمهايش. حال نوبت ماست كه ببينيمش، آرام باشيم و صدايش را بشنويم.