
رونوشت به حاتمیکیا / نوشتهای بر فیلم " چ " اثر "ابراهیم حاتمی کیا "

فرید مسجدی- حاج کاظم، با دست به شیشه میزند، دستش زخمی میشود، گلنگدن را میکشد، تیری هوایی میزند، اشک میریزد، آشفته است، در همین حین عاشق است.
با وجود همه ایراداتی که در نقدها بر فیلم " آژانس شیشهای" گرفتهاند و میگیرند و حتی با اختلاف سلیقه و ایدئولوژی که من با ابراهیم حاتمی کیا دارم، اما حاج کاظم ملموس بود. با اشکهایش اشک میریختیم. با فریادهایش، در ذهن جمعیت تماشاچیان سینما، فریاد زاییده میشد.
بگذارید بهتر بگویم، حاج کاظم آژانس شیشهای، جمعه روبان قرمز، دایی غفور بوی پیراهن یوسف، سعید، جانباز از کرخه تا راین، همه شخصیتهایی زمینی و ملموس بودند. انسان با آنها همراه میشد، اشک میریخت. از جنس خود ما انسانهای زمین بودند. عصبانی میشدند. اشتباه میکردند. داد میزدند. من سعید را در کنار راین، وقتی بر سر خدا اعتراض میکند، میفهمم و اشک میریزم. من آن فریادها را لمس میکنم. من آن آشفتگی دایی غفور را میفهمم.
اما با اینکه نقد بر فیلم "چ" را موکول کردهام به زمان اکران فیلم، ولی باید ذکر کنم که "دکتر چمران" فیلم "چ" ، انسانی آسمانی است. مرد چریکی جنگ نیست. برای من دکتر چمران در فیلم "چ"، وقتی در بحبوحه جنگ با مردم حرف میزند، انگار از آسمان کسی دارد حرف میزند. لمسش نکردم. انگار تصاویری که از نوشتههای دکتر چمران در ذهن نویسنده ساخته شده است، ناگهان در درون عملیات پاوه تصویر شده است. دکتر چمران فیلم، حتی دکتر چمران جنگ هم نبود. برای من کارهایی که می کرد، ملموس نبود، چون آسمانی معرفی شده بود. گریه آخری که دکتر چمران کرد، مرا با خود همراه نکرد. در عوض، بابک حمیدیان در نقش "شهید وصالی" ، بسیار ملموس بود. چون برای ما در جنگ تعریف میشد، داد و فریادهایش و حتی تندرویهایش، زمینی و ملموس بود.
در دقایقی از فیلم، یک بازگشت به زندگی شخصی دکتر چمران را میبینیم. دکتر بهمراه فرزندان و همسرش. فکر می کنم کارگردان متوجه شده است که دکتر چمران فیلمش آسمانی شده است و باید برای تماشاچی او را به زمین بازگردانم. در آخرین تصاویر بازگشت به خانواده دکتر چمران در لبنان، خانوادهشان ترکشان میکنند و ایشان به مانند تمامی رزمندهها و چریکیها، آخرین یادگاری آنها را نیز با اشک از بین میبرد. این اشک بسیار ملموس تر بود، چون دکتر چمران فیلم، در جایگاه درستی قرار گرفته بود. زمینی شده بود و برای خانواده اش اشک میریخت.
در انتها باید بگویم از بازگشت ابراهیم حاتمی کیا به سینمای دفاع مقدس، بسیار خوشحالم و اگر کمی دقت بیشتری در شخصیتپردازی دکتر چمران میشد، اکنون فیلمی داشتیم تا سالهای سال، همچون آژانس شیشهای، بوی پیراهن یوسف، از کرخه تا راین و روبان قرمز، دوباره دیده شود.