کیشِ بیهشدار
علی فرهمند
امتیاز منتقد به فیلم / ۱۰
شطرنج باد نوای تصویرهاست. هر قاب، یک نُت و هر نُت، یک حس. «تریستان و ایزولده»ای است که هر قطعهاش به آرامی و با توازنِ نُتها و آواها در آدمی رسوخ میکند و از عشقها و نفرتها، زندهها و زندگیها و مُردهها و مرگها میگوید. قصهاش ساده و روایتش سخت. و حرفهاش پیچیده. شطرنج باد بیهشدارِ کیش، مات میکند آدمی را. حیرت از نور و رنگ، لحن و ضرب. رقص است، رقص مرگ. و هر لرزِ رقصندههاش -که رقصکنان سوی مرگ رهسپارند- لرزه در اندام میاندازد. هر قاب حکایت خود را داراست و قابها به تناسب میتکرارند. حرفها جوابِ حرفِ دیگر است و سکوتها، پیوند همسنگ صداهاست. و تحرکاتِ دوربین با حرکات آدمهاش در پیوند. سختکارِ سازندهاش به قدمت یک تاریخ میکاود. کار یک نفر نیست؛ سازندهاش پیش و بیش از هرچیز کاوشگر است -در فلسفه، در ادبیات دیرینِ ایران و ادبیات مدرن اروپا، و زبانشناس است. «و این میرساند -که اگر رسانا باشد»، شطرنج باد عظیم است و عمیق، و داستان اگرچه داستانِ مردهگان امّا اعتبار زندههاست.
دستها، پیوستها
در آغاز صداست؛ نوای لحظههای جنگ (طبل و شیپور و سرنا) در شبیهخوانی و پس از آن، سورهای آدمی را بازمیدارد از «مشغول بودن از جستنِ راهِ رستهگی» و بعد در یک اینسرت، قرابهها شکسته میشود: پس شطرنج باد دربارۀ نبرد میان آدمهاست که هر یک به قصد رستگاری (!) در تقابل دیگری است؛ امّا بعد درمییابیم که فیلم نه تنها راه رستگاری که سنت و باورِ بیراهِ آدمهاش را مورد نقد قرار میدهد. و از میان مردان و زنانِ اهلِ نبرد، هیچ یک به «نجات» و «آزادی» دست نمییابد -بلکه این تماشاگر است که پس از تماشای آیینِ کراهتِ آدمهای داستان، همچون دوربینِ جستوجوگر، سر از خانۀ اموات بیرون بُرده و واقعیت را ...
شطرنج باد نوای تصویرهاست. هر قاب، یک نُت و هر نُت، یک حس. «تریستان و ایزولده»ای است که هر قطعهاش به آرامی و با توازنِ نُتها و آواها در آدمی رسوخ میکند و از عشقها و نفرتها، زندهها و زندگیها و مُردهها و مرگها میگوید. قصهاش ساده و روایتش سخت. و حرفهاش پیچیده. شطرنج باد بیهشدارِ کیش، مات میکند آدمی را. حیرت از نور و رنگ، لحن و ضرب. رقص است، رقص مرگ. و هر لرزِ رقصندههاش -که رقصکنان سوی ...