داستان چهار مرد را در چهار اپیزود روایت میکند: این فیلم دو ساعت و نیمه ظاهراً ادامهای است بر مایه اصلی فیلمهای پیشین این فیلمساز درباره وجدان و اخلاق
شیطان وجود ندارد قبل از آنکه یک اثر سینمایی قابل ستایش باشد اعتراض بزرگی است نسبت به اجبار . محمد رسول اف با دقت و داده های فراوان نقشه اعتراض را در اثر خود طرح می کند و اپیزود ها علاوه بر ارتباط ساختاری ، پیوستگی ضمنی با یک دیگر برقرار می کنند . مسئله اصلی من با چنین فیلم هایی موضعی است که در برابر جامعه و مخاطب می گیرند . جامعه مطرح شده در این اثر قبل از آن که از دل فرهنگ در حال حرکت به سمت تمدن نشات بگیرد مصداق بارز اسنوبی هایی است که مارسل پروست در رمان عظیم «در جست و جوی زمان از دست رفته» عنوان می کند .
*اسنوبی ها
مفهوم تولید شده در اثر به شدت تحریک کننده است . این هیجان علاوه بر خطرناک بودن نوعی تشویش اذهان عمومی نیز محسوب می شود چرا که جامعه را نسبت به اصل عمل اعدام بدبین می کند نه مجریان و مجرمین . فصل اول فیلم با نام «شیطان وجود ندارد» با بازی خوب شخصیت مرد روبه رو شده است . بازیگر علاوه بر حس گرفتن درست مخصوصا با چشم ها ، فروخوردن خشم و احساس گناه از عملی را ، هنرمندانه نمایش می دهد . از این نظر اپیزود ابتدایی از سایر فصول «به من گفت : تو می تونی اجامش بدی» ، «روز تولد» و «مرا ببوس» متفاوت و دارای اهمیت است که شخصیت داستان در برابر اجبار سر فرود می آورد و انگیزه و انتخاب خود را فدای مادر سالخورده اش می کند . فیلم برداری فیلم که سعی شده با استفاده از دوربین تله و انتخاب چشم اندازهایی به سبک و سیاق عباس کیارستمی نسبت به واقعیت صادق و چشم نواز باشد قابل ستایش است اما مخاطب امروزی دیگر حوصله نماهای تکراری دوربین ، ماشین و راننده را ندارد . از این جهت همه شخصیت ها و داستان های فیلم یک اسنوبی محسوب می شوند که همگی برای آنچه آرمان خود می دانند مبارزه ...
شیطان وجود ندارد قبل از آنکه یک اثر سینمایی قابل ستایش باشد اعتراض بزرگی است نسبت به اجبار . محمد رسول اف با دقت و داده های فراوان نقشه اعتراض را در اثر خود طرح می کند و اپیزود ها علاوه بر ارتباط ساختاری ، پیوستگی ضمنی با یک دیگر برقرار می کنند . مسئله اصلی من با چنین فیلم هایی موضعی است که در برابر جامعه و مخاطب می گیرند . جامعه مطرح شده در این اثر قبل از آن که از دل فرهنگ در حال حرکت ...
این فیلم بیشتر از آن که اثری آزاد باشد، آنتی تزی است در مقابل تز کلیشههای حاکم در فیلمسازی داخلی. گریزهایی از دوراهیهای اخلاقی، صحنههای زیبا، فیلمبرداری شایسته تقدیر که میشد در هر سکانس، چند تصویر به مثابه یک اثر هنری عکاسی را جدا کرد و به تنهایی تحسین کرد، جالب توجه هستند.
در کنار اینها پاسخی برای این پرسشها به نظر میرسد باید داده شود:
- آیا اینکه نامهای ایرانی و نامهای مذهبی، با توجه به مثبت و منفی بودن نقشها، در نقطه مقابل کلیشه مرسوم سینمای رسمی و مورد تأیید دولتی قرار گرفته است، صرفا یک تصادف است، یک واقعیت در زندگی مردم است یا یک حرکت مقابله به مثل علیه سینمای رسمی؟
- آیا سبک زندگیهایی که در فیلم به تصویر کشیده شده، بیان واقعیت زندگی مردم است که این واقعیت حیات جاری در ایران به نقد میرود یا یک تصور دلخواه؟ اگر نیت کارگردان به نقد کشیدن واقعیت زندگی مردم است، زندگیهای به تصویر کشیده شده، با واقعیت زیست در ایران، تناسبی ندارند (خطر لو رفتن داستان در ادامه): برای مثال، خانوادهای که در روستایی زندگی میکند ولی دخترش رابطهای پیش از ازدواج دارد که خانواده از آن مطلع بوده و رابطه عاطفیشان در منزل پدری دختر جریان دارد؛ پزشکی که در پشت کوهها پناه گرفته است به خاطر مسائل سیاسی گریبانگیر زندگیاش بدون اینکه در مدت بیست سال، تلاشی برای اخذ پناهندگی از کشورهایی دیگر کرده باشد؛ معلمی که از چیستی شغل همسرش، هیچ چیزی جز یک کلیت نمیداند و حتی از تعاملات کارهای اداری مانند کارهای بانکی بیخبر است. اگر نیت کارگردان، ارائه تصاویر ذهنی فردی است، پس نقدی هم که وارد میکند، نقدی با قابلیت تعمیم به زندگی مردم نمیتواند شود و در یک فضای شخصی و وهمی، حرفهای شخصی زده است.
- برخی از سبک زندگیها، به شدت قابل پرسش هستند. پسری که در خانوادهای غیر مذهبی است، با نام ارس (یادآور صمد بهرنگی)، سبیلی دارد یادآور گروههای چپ در دورانهای پیش از انقلاب، زن این خانواده، زنی حدودا ۵۰ ساله است که سیگار میکشد، حجاب ندارد، رژ لب قرمز میزند و با عشوه و لفظ قلم صحبت میکند و هممسلک عقاید پسرش است؛ دختر این خانواده در کوهها گل میچیند، لباسهای رنگی بوتیکهای شیک مدل سنتی تهران را به تن میکند و با معشوقش، در فضای خانه و ده، رابطه عاطفی واضح دارد؛ مرد خانه، در سایهای است و صرفا وجود خارجی دارد ولی در خصوص خواستگاری رسمی هم اظهار نظری ندارد و همه امور را به همسرش حواله میکند. اگر هدف بیان یک خانواده با عقاید چپ است، ثروتمندی و لباسها و نحوه حرفزدنها، با چپ واقعی در ایران که در دانشگاهها و گروههای کارگری میبینیم، همخوانی دارد؟ یا قشری هستند که به قول یک فردی «الیت ونک به بالا هستند که گوشی آیفون دارند؟»
- نکته آخری که برای کوتاه شدن مطلب بیان میکنم، مسئله زندانها است که در این فیلم تناقضش به تصویر کشیده میشود. مردی که در زندان کار میکند، برای ورود و خروج، سه در تو در تو را با مسائل امنیتی طی میکند ولی سربازی که با ارتکاب چندین عمل غیر قانونی در محیط زندان راه را به راحتی به بیرون از زندان میگشاید، بدون اینکه حتی یک دوربین جلوی مسیر او را بگیرد، به ذهن این نقد را وارد میکند که نکند ما مردم ایران ضریب هوشی پایینی داریم که با این ساز و کار این قدر راحت، اقدام به فرار از زندانها و سربازی نمیکنیم؟
داستانی انتقادی با کارگردانی خوب و دیالوگ های به جا.
فیلم های ایرانی هرچقدر بازیگرهای ناشناخته بیشتری داشته باشه برای من بیشتر جذابه( تو این فیلم از سلبریتی خبری نیست ). درکنار نگاه انتقادی سعی شده جاذبه های ایران و به رخ بکشه که سیاهی داستان زیادی تو ذوق نزنه، یا شایدم میگه" حیف این کشور نیست؟؟!!..."