اوته سا مردی خوشگذران در حالیکه به دلیل مستی بازداشت شده است در روز تولد دخترش دزدیده میشود و برای مدت 15 سال در یک اتاف زندانی میشود. در طول 15 سال هیچکس به سراغ او نمیآید و هر بار که اقدام به خودکشی میکند توسط افراد ناشناس درمان شده و به اتاق قبلی بر گردانده میشود. بعد از سپری شدن 15 سال به همان مرموزی روز اول آزاد میشود. در حالیکه در طول این 15 سال فقط یک سؤال در ذهنش باقی مانده است. چرا من؟ ...
«پارک چانووک» را اولین بار با فیلم «ملازم»، واپسین اثرش، شناختم؛ شناخت در حد دانستن یک اسم البته. منتقدان، آن سال، فیلمش را حسّابی جدی گرفته بودند و من هم به واسطه همین موضوع ملازم را دیدم. قابل پیشبینی بود؛ بار دیگر از متتقدان کیلویی قطع امّید کردم و جای خالی سانتاگها و کیلها را سخت احساس کردم. فیلم تمام شده بود، و پیش خود گفتم خدای بزرگ تارانتینو بس نبود، این دیگر چیست؟ آخرین فیلمِ فیلمساز کرهای ،به شدت، آغشته به رنگ و بوی آثار تارانتینو بود؛ دقیقا به همان حال به هم زنی، البته، به انضمام صحنات جنسی بیشتر. حال پس از مدتها به تماشای مشهورترین اثر این فیلمساز کرهای نشستم و متاسفانه در تصوراتم تغییری به وجود نیامد. تنها نکته قابلِ تاملِ فیلم، زمان خطی آن بود؛ هر چند که متاسفانه گذر زمان و منتقدان کمسواد به فیلمساز کرهای این مولفهی لاینفک تارانتینو را هم یادآوری کردند و نتیجه شد: فیلم آخرِ فیلمساز.
در ابتدا، این نوشته قرار بود بررسی سهگانهی «انتقام» پارک باشد، امّا، نتوانستم خودم را متقاعد که «ترحم برای خانم انتقام» را هم ببینم. ابتدا «پیر پسر» را دیدم؛ تحملش کردم تا فیلم تمام شود. سپس «ترحم برای آقای انتقام» را دیدم؛ زجرکش شدم تا فیلم به انتها برسد. و با خود عهد کردم که دیگر سمتِ این فیلمسازِ بیهنرِ کرهای نروم. به نوعی با این یادداشت قرار است بر سر فیلمساز کرهای منّت بنهم؛ کم مصیبتی نیست که فیلمهایش را تاب بیاوری و برایشان یادداشت هم بنویسی!
سه گانهی انتقام- دو فیلم اول قطعا؛ و احتمالا فیلم سوم هم اینگونه باشد- بیش از آنکه دربارهی انتقام باشد و حسی انسانی، «خشم»، دربارهی «خشونت» است. این اساسیترین سوتفاهم فیلمساز کرهای است. این موضوع در تکتک نماهای فیلمها ...
«پارک چانووک» را اولین بار با فیلم «ملازم»، واپسین اثرش، شناختم؛ شناخت در حد دانستن یک اسم البته. منتقدان، آن سال، فیلمش را حسّابی جدی گرفته بودند و من هم به واسطه همین موضوع ملازم را دیدم. قابل پیشبینی بود؛ بار دیگر از متتقدان کیلویی قطع امّید کردم و جای خالی سانتاگها و کیلها را سخت احساس کردم. فیلم تمام شده بود، و پیش خود گفتم خدای بزرگ تارانتینو بس نبود، این دیگر چیست؟ آخرین فیلمِ فیلمساز ...