کن لوچ این بار دست روی شخصیتی گذاشته که در جوامع امروز کمتر مشابه آن یافت میشود و شاید دیگر نسل این گونه از بشر منقرض شده باشد. تقابل سنت و مدرنیته بارها دستمایهی فیلمسازان بوده اما این بار تعامل سنت و مدرنیته موجب شکل گیری داستانی شده که نخل طلای کن را برای فیلمساز به ارمغان اورده است. وجود شخصیت متین و آرام و در عین حال حق طلب که برای رسیدن به حقوقش بهترین راه را انتخاب میکند کمتر در سینمای امروز جهان دیده میشود اما لوچ که استاد رئالیسم در سینماست به خوبی از پس شخصیت پردازی دنیل برامده است به طوریکه در هیچ جای فیلم با یک کاراکتر غیرقابل باور روبرو نمیشویم. داستان به گونهای پیش میرود که ساختار سیاسی و منفعت طلبیِ مردم عادی را توامان مقصر معضلات و ناهنجاریها بیان میکند و حذف انسانیت از جوامع امروزی را فقط گردن دولتها یا مردم نمیاندازد. شکست نوع دوستیِ دنیل در مقابل رذالتِ نگهبان فروشگاه که مدعی کمک به کتی بود و مشکلات دیزی در مدرسه بسیار تاثر برانگیز بوده و اعتراض شدید فیلمساز را به رفتار جامعه در برابر فقر نشان میدهد که برخلاف فیلمهای مشابه دچار شعارزدگی نشده است. بروکراسی حاکم بر سیستمهای اداری که ظاهرا مشکل همه کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه است شخصیت اصلی داستان را کلافه کرده و کم کم به مرز انفجار میرساند البته همه میدانیم اثر این گونه رفتارهای انفرادی کوتاه مدت است و بزودی این نوع از انسانها فراموش میشوند. شاید ریتم کند فیلم به نظر برخی آزار دهنده باشد اما این ریتم کاملا در خدمت داستان است و بسیار نزدیک به جریان طبیعی زندگی در روزگار ماست. دنیل شخصیتی دوست داشتنی، مهربان، دارای عزت نفس و محکم است که شاید زمانی الگوی خوبی برای کودکان و نوجوانان بوده اما به آرامی به دست فراموشی سپرده شده و جای خود را به ابرقهرمانانِ عصبی و بی منطق داده است.
خطر لو رفتن داستان