به فیلم رای بده:
محمد زماني (محمد زماني)، به خلاف تذكر نگهبان خط آهن، با عبور از روي ريل به مدرسه مي رود. او به درس و تذكرهاي معلم توجهي ندارد، و به همين دليل معلم او را جريمه مي كند. مادر زماني بيمار و بستري است، و پسر كارهاي خانه را انجام مي دهد. پدر او (آنه محمد تاريخي)، كه صياد است، اعتنايي به زن و فرزندش ندارد. مادر محمد مي ميرد و پدرش پس از به خاك سپردن همسر علاقه ي بيشتري به محمد نشان مي دهد. پدر مي كوشد كت نيم داري براي محمد خريداري كند و وقتي معامله سر نمي گيرد پدر از مغازه بيرون مي زند، و محمد در طول خيابان به دنبال او به راه مي افتد.
در این فیلم نیز، به واسطه فشار اقتصادی و شیوه تفکر سیاسی که جامعه بر کودک تحمیل میکند، ما به زیبایی فراموش شدن حقیقت را میبینیم. مادر میمیرد، اما انگار نه انگار، زندگی ادامه دارد. دیالوگ معلم بسیار جذاب است : " عیب نداره، هر آدمی یک روزی میمیره، عیب نداره. "