پوستر undefined

فیلم‌ سینمایی |جنایی

عنکبوت

spider

۶.۳ /۱۰
امتیاز سلام سینما

از ۶۰ رای

منتقدان:

۴.۳

امتیاز دهید:

«عنکبوت» روایت زندگی مردی است که قصد دارد ریشه فساد را خشک کند و در حقیقت آسیب‌ شناسی و نقد نگاه تند است. این فیلم درباره یکی از قاتلان زنجیره‌ای دهه هفتاد است که در شهر مشهد چندین زن خیابانی را به قتل رساند.

نقدهای بلند فیلم عنکبوت

جاهل به مبارزه با جهل بر می خیزد


  

عنکبوت دومین ساخته بلند سینمایی ابراهیم ایرج زاد اهمیتی تاریخی در سینما و مشخصا فرهنگ ایران دارد. در آغاز می بینیم محسن تنابنده در نقش سعید به شاگرد خود که در حال شستن اندامش در حیاط است تذکر می دهد که: در حیاط لباسش را در نیاورد. همین پلان کافی است تا بیننده متوجه شود که با یک شخصیت جاهل طرف است؛ اما نکته ی مهم غافلگیری هایی است که در ادامه با آن روبه رو می شویم و چگونگی ای آن که در فیلم نامه به درستی شکل می گیرد و ما صرفا شاهد چرایی یک برخورد از روی جهل و نادانی انسان نیستیم. 

فیلم نامه

تنابنده بازی خوبی از خود به جای گذاشته چرا که درک درستی از شخصیت داستان دارد و به نظرم فیلمنامه نویس، اکتای براهنی، به خوبی از پس پردازش آن بر آمده است. ساره بیات نیز در نقش همسر سعید خوب است اما مرا به یاد راضیه «جدایی نادر از سیمین» می اندازد که هم در فیلمنامه ضعف دیده می شود و هم در بازی. البته راضیه در «جدایی نادر از سیمین» هم نمونه زنی بود از بافت سنتی اما در «عنکبوت» چیزی اضافه تر به عنوان یک گره شخصیتی از او نمی بینیم و به طور کلی در این فیلم تبدیل به نمونه ای عام از نسل چنین زنانی در جامعه می شود و خود ویژگی هایی متمایز کننده ای ندارد. اما اهمیت فیلم نامه برای من از جایی شروع می شود که عقبه فیلم نامه نویس را می بینم. «پل خواب» و «لتیان» دو فیلم کوچک روانی که در عین حال حرف های اجتماعی هم می زنند در این فیلم نامه به تکامل بیشتری و نه بلوغ رسیده اند. قاتلی که 16 زن را به قتل رسانده است و در پایان هیچ ابراز پشیمانی از عملکرد خود ندارد به درستی در این فیلمنامه درک می شود. بیننده با تک تک دخترهایی که سعید حنایی به خانه می برد و به قتل می رساند همذات پنداری می کند بی آنکه توجیهی روانی برای آن در نظر گرفته شده باشد که این موضوع مهارت نویسنده را می رساند. در واقع نویسنده دو بُعد مختلف را از یک جامعه روبه روی هم قرار می دهد. اول حنایی و مادرش و دوم همسر حنایی و زن هایی که به واسطه جهل بُعد اول شاید به خلاف خواهند افتاد. ما جهل بُعد اول جامعه را به صورت تزریقی در فرزند پسر خانواده نیز می بینیم که من به عنوان یک بیننده جدی سینما دوست داشتم بیشتر روی آن در فیلم نامه مانور داده می شد چرا که فکر می کنم وسیله خوبی برای ارتباط نسلی و جلوگیری از انقطاع آن است. غافل نشویم از بازی خوب شیرین یزدان بخش در نقش مادر سعید که منتشر کننده جهل در یک جامعه آسیب پذیر است و از فرزند خود یک قهرمان جاهل ساخته.

کارگردانی

از کارگردانی خوب ابراهیم ایرج زاد نباید غافل شد و البته تصویر برداری بی بدیل محمود کلاری. ایرج زاد به ما ثابت می کند که جای کات را بلد است از همه مهمتر خوانش عمیق و درستی از فیلم نامه داشته است که به نظرم مهمترین وظیفه کارگردان است. در سکانس های ابتدایی هنگامی که ماهور الوند به عنوان قربانی اول سعید حنایی به خانه او می آید ما ویژگی ذاتی کارگردان را می بینیم. ماهور الوند اگر چه به نظرم به مراتب بهتر می توانست در این نقش ظاهر شود گوشه ای از تمرکز مخاطب قرار می گیرد که در قتل های بعدی نیز وجود دارد. همه دخترانی که بعد از او به قتل می رسند روح او را در خود دارند و این مهارت کارگردانی است. دکوپاژ، میزان سن، بیان و از همه مهمتر چگونگی فعلیت بخشیدن به قتل، بخش بزرگی از عملکرد خوب کارگردان است. تماشای «عنکبوت» چگونگی حرکت جامعه به سمت مبارزه با تفکر را برایمان آشکار می کند، داستانی که اگر شکل مستند آن را در نظر نگیریم به خودی خود یک فاجعه فرهنگی است حال تصور کنید این فاجعه از قبل به وقوع پیوسته و در فیلم فقط چگونگی آن به نمایش در آمده و برای چرایی آن تا به امروز فکری نشده است.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی

بستن

تاروپود سینمایی سست یک عنکبوت


 زمانی که قرار است از یک رخداد واقعی فیلم ساخته شود، باید بسترسازی سینمایی را رعایت کرد، یعنی آن واقعیت باید در چارچوب ساختاری درست و دقیق قرار بگیرد. اینکه فقط یک موضوع ملتهب پتانسیل جلب توجه را داشته باشد، دلیلی بر جذابیت آن روی پرده سینما نیست، به همین جهت ساختن فیلم‌هایی مانند عنکبوت تمهیدات خاص خودش را می‌طلبد. ابراهیم ایرج‌زاد در ساخت دومین اثر سینمایی‌اش موضوع سعید حنایی که در اواخر دهه ۷۰ زنان خیابانی را به قتل می‌رساند، انتخاب کرده است. این می‌تواند یک طرح مناسب برای یک فیلم سینمایی باشد، ولی باید برای آن، فیلمنامه فکرشده و دقیقی هم نوشته شود، اما به نظر می‌رسد عنکبوت فیلمنامه‌ای ندارد و ایرج‌زاد بر اساس همان آگاهی‌های مطبوعاتی سراغ ساخت این فیلم رفته است. با اینکه اکتای براهنی، نویسنده فیلم بوده، ولی احساس می‌شود او تحلیل روانشناسانه‌ای درباره کلیت ماجرا نداشته است و تنها دلیل نوشتن عنکبوت پرداخت تراژیک یک ماجرا بوده است که البته این تراژدی هم الکن مانده چراکه فیلم توان و ریتم مناسبی ندارد و انگار با یک فیلمنامه باریک و توخالی مواجهیم که فقط می‌دانیم سعید حنایی همان قاتل زنجیره‌ای زنان خیابانی است.
این، اما صرفاً یک کپشن ژورنالیستی است و ربطی به ایجاد کنش درام ندارد، یعنی فیلم قادر به تأثیرگذاری نیست چراکه آنقدر ضعف دارد که می‌شود آن‌ها را کات کرد. فیلمساز به جای اینکه پس از بیست و چند سال آسیب را ریشه‌یابی و چرایی دلیل کار سعید را تحلیل کند، صرفاً به روند سطحی و خطی چگونگی قتل‌ها اکتفا می‌کند. اینکه سعید حنایی چگونه زنان را به قتل می‌رسانده را می‌دانیم و احتمالاً نشان دادنش می‌تواند تأثیر مخرب و منفی هم داشته باشد، اما فیلمساز نتوانسته تحلیل روانشناسانه‌ای داشته باشد.
اتفاقاً پس از چندین سال که سوژه کهنه و دستمالی شده است، بهتر بود ایرج‌زاد سراغ رویکرد‌های روانشناسانه اجتماعی می‌رفت. او می‌توانست در روحیات و علت ذهنی حنایی در اینکه او چرا زنان خیابانی را به قتل می‌رساند، کاوشگری کند، از سوی دیگر می‌توانست زیرساخت‌های اجتماعی را مورد تحلیل قرار بدهد و در مورد چرایی علت حضور زنان خیابانی به پاسخ منسجمی برسد، اما سطحی‌نگری و بازگویی وقایع نه می‌تواند کارآمد باشد و نه گره‌گشایی منطقی دارد چراکه موضوع فیلم از قبل برای مخاطب معلوم است و آنچه روی پرده دیده می‌شود، شرح وقایع است. با موسیقی یا نورپردازی دلهره‌آور، چنین ساختاری می‌تواند یک اثر در ژانر وحشت یا پلیسی معمایی باشد، اما در سینما خط روایی منسجم و روان که در آن علت و معلول مشخص باشد، نیاز است. عنکبوت پردازش منسجمی در شخصیت‌پردازی هم ندارد. مشخص است حنایی مشکل حاد روانی دارد که مسبب آن می‌تواند مادرش باشد، اما انگار ایرج‌زاد جرئت رسیدگی به علت را نداشته و نتوانسته روان‌پریشی او را آسیب‌شناسی کند.
بهتر بود فیلمساز علت را در روابط درون خانوادگی دنبال کند و به یک بستر منطقی اکتفا می‌کرد، اما در شرایط فعلی سعید یک کاراکتر منفعل است که، چون یک مسافرکش قصد تجاوز به زنش را داشته است، می‌خواهد شهر را پاکسازی کند و باز اینکه چرا قید مسافرکشی را می‌زند و سراغ زنان خیابانی می‌رود، منطق کافی ندارد، با اینکه می‌توانست یک ریشه روانشناسانه داشته باشد و جرئت‌نداشتن کارگردان جایی مشخص می‌شود که دوربین در خانه می‌ماند و آخرین دختر قربانی فرار می‌کند.
فیلمساز آنقدر احساس دانای کلی می‌کند که نشان نمی‌دهد سعید چگونه به دام می‌افتد آیا آن دختر آخر باعثش بوده؟ به هر جهت حرکت یا زوایای دوربین سیاهی بیش از حد در نورپردازی بازی‌های سرد و تخت و منفعل موسیقی متن هولناک دلیلی بر ملتهب یا ترسناک بودن فیلم نیست. «عنکبوت» ایده‌اش را فدای تصویر‌سازی و توضیح واضحات کرده است. 

بستن

هیولای درون


وقتی فیلمی براساس رویدادی واقعی ساخته می‌شود که پرجنجال هم بوده و مستندی نیز بر پایه‌ی آن ساخته شده، بی‌تردید کار از جنبه‌های مختلف برای سازنده‌ی فیلم دشوار می‌شود.
«عنکبوت» فیلمی‌ست که براساس زندگی سعید حنایی، قاتل سریالی زنان روسپی مشهدی ساخته شده است. همین توضیح یک‌خطی راجع به موضوع فیلم می‌تواند عامل محرکی برای جذب مخاطب باشد اما باید دید که آیا فیلمساز توانسته است ملات کافی را برای شکل‌گیری درامی پویا از دل این داستان هولناکِ واقعی به کار گیرد؟
درام آغاز خوبی دارد بدین معنا که قرار نیست بی‌جهت دست به مقدمه‌چینی‌های زائد بزند یا در طرح مسئله‌ی اصلی‌اش دچار تأخیر گردد. فیلمساز در همان سکانس‌های آغازین فیلم دست به ترسیم بستری دقیق ازمناسبات خانوادگی می‌زند که بنای اصلی شکل‌گیری داستان است. فیلمنامه از لحظات آغازین به واکاوی دلایل شکل‌گیری شخصیتِ سعید از منظر روانشناسی می‌پردازد و مادری که طراحی شخصیتیِ پیچیده و در عین حال متناسبی هم دارد را عامل اصلی بروز ناپایداری‌ها و اختلالات روانپزشکی سعید می‌داند؛ شخصیتی که از افراطی‌گری نیز رنج می‌برد. با توجه به داستان واقعیِ مورد اقتباس، «عنکبوت» فیلمنامه‌ی دقیقی دارد و تکه‌های پازل ساختار تقریبا جنایی/روانشناسانه‌ی فیلم را درست می‌چیند. فیلم این مسیر را انتخاب می‌کند که با برداشتی موبه‌مو از واقعیت، گردنه‌های پرخطرِ سقوط در گاف‌ها را به سلامت بپیماید و از موقعیت‌های خطیری که ممکن است به‌واسطه‌ی لغزش فیلمنامه‌نویس پیش بیاید بگریزد اما همین روی خط راست راه رفتن و ریسک‌ناپذیری تاحدودی کار را دچار یکنواختی و از پیچ‌وخم‌هایی که می‌توانستند فیلمنامه‌ی آن را پوینده‌تر کنند خالی می‌کند.
نمایش اولین قتل در فیلم و روش انتخابی قاتل برای ارتکاب آن بی‌تردید برای مخاطب تکان‌دهنده است. درواقع این‌که قاتل با چه ترفندی طعمه‌اش را به قتلگاه می‌کشاند، روش قتل و در پی آن احساسات درونی او نسبت به جرم مرتکب‌شده عناصری تعیین‌کننده و کنجکاوی‌برانگیز برای مخاطب هستند؛ همه‌ی آن‌ها جوهره‌ی درام را شکل می‌دهند و ضمناً پرده از وجوه درونی کاراکتر برمی‌دارند اما تکرار آن‌ها بدون افزودن ظرایفی دیگر به فیلمنامه و نفود به لایه‌های زیرین شخصیتی او در میانه‌ی راه، فیلم را از نفس می‌اندازد و نمایش بی‌واسطه‌ی کمبودها، گره‌های ذهنی و روانی و واکنشها و رفتارهای او در موقعیت‌هایی که پیچیدگی چندانی هم ندارند از جایی به بعد تکراری می‌شود. شاید در واقعیت سعید حنایی پانزده قتل اولش را دقیقاً مطابق فیلم بی‌هیچ دردسری انجام داده باشد اما وقتی پای دراماتیزه کردنِ یک واقعیت به میان می‌آید بسیاری از مناسبات می‌توانند تغییر کنند و از سادگی‌شان کاسته گردد. درواقع چالش یافتن گوشه‌هایی از واقعیت و رنگ و لعاب دادن به آن می‌توانست رویکردی موثر در خلق تنش‌های دراماتیک در فیلم باشد و کار را از طرح کلی و خام واقعه به پرداخت ظریف و موشکافانه به آن سوق دهد.
بنابراین آدم‌های قصه به‌درستی به مخاطب شناسانده می‌شوند، تماشاگر رابطه‌ها، شخصیت‌ها و انگیزه‌های آنان را در مسیر داستان می‌شناسد اما فیلمنامه در بخش روایتپردازی و پرداختن به وجوه دراماتیک در متن دچار مشکل می‌شود.
ابراهیم ایرج‌زاد از حیث اجرای داستان همانند فیلم قبلی خود موفقیت‌آمیز عمل می‌کند. نمی‌توان منکر دکوپاژ درست، میزانسن‌های سنجیده و زوایای درست دوربین و قاب‌بندی‌های متناسب آن با فضای داستان شد. همچنین انتخاب بازیگران و بازی‌های گرفته شده از آن‌ها از امتیازات «عنکبوت» است.

بستن

نقدهای مردمی فیلم عنکبوت

سینمای موتوری


جامعه ی سینمایی ایران از دیرباز به مسئله ی فقر و فحشا علاقه زیادی نشان داده است . اما این که تا چه اندازه بر افکار عموم و قشر اکثریت مردم تاثیر گذار بوده بحث دیگری است که متاسفانه به آن نزدیک نشده است .

نمایش مرگ ، قتل ، فقر ، فحشا و بی بند باری بدون استفاده هنرمندانه و فارغ از  تاثیر گذاری مثبت بر افکار عموم مخاطبین و برداشت سینمایی ، فلسفی از این مدل حوادث جز استفاده تجاری از اصل حادثه و تیتر آن دستاورد سینمایی نداشته است . و این گونه سینمای اجتماعی ایران به مراتب مسیری رو به عقب طی خواهد کرد. سینمای فیلم (که حتی اسم فیلم برای آن سنگین است ) عنکبوت نه شما رو درگیر می کند و نه کششی خود را با مخاطب شروع می کند که چه بسا بخواهد آن را به پایان برساند. فیلم مملو از نماهای دو بعدی است . بدون کشش و درگیری مخاطب و دیالوگ های سطحی هر چند احتمالا نود درصد مخاطبین فیلم برای تیتر تجاری و حادثه ی تلخ این ماجرای واقعی و استفاده از بازیگران چهره به تماشای آن نشسته اند که قضاوت آن ها به مرور خواهیم شنید.فیلم به سرعت سعی در جنباندن ماجرایی بزرگ و اتفاقی تلخ و روایت تیتر وار آن در غالب مستند دو بعدی می کند چه بسا خود فیلمساز قبل از شروع فیلم قضاوت و دیدگاه خود را به طور کامل در روایت دو بعدی خود وارد کرده است . به طور کلی فیلمنامه و سینمای فیلم فارغ از کشش و تعلیق و ریسمان محکم است و شالوده فیلم در پلان های نخستین  قتل از هم می پاشد.





بستن

عنکبوت را باید هم متحجرین مذهبی ببینند و هم دین زدگان دو آتشه!


عنکبوت را باید هم متحجرین  مذهبی ببینند و هم دین زدگان دو آتشه!

آقای علم الهدی باید خوب تماشا کند نه اینکه جلوی اکران آن را در مشهد بگیرد. مسیح علی نژاد هم باید به تماشای این اثر بنشیند، تا بفهمد ممکن است افراد مبتلا به دگماتیسم فرهنگی برای ثواب دیگری را قربانی کنند.


لقمان مداین Loghman Madayen


در داخل تاکسی صدای سخنرانی شب عاشورای سال 1388 سید محمد خاتمی پخش می شود که مردم را از خطر گروه مرتجع و دگم در جامعه و تهدیدی که از سوی آنان بر فضای گفتمان سایه می افکند آگاه می سازد، سعید این حرف ها را تحمل نمی کند.

سعید که روزی در پای منبر حدیث یاد می گرفت حالا خود را مجتهد می داند و روحانی  بازپرس را به سخره می گیرد.

ابتدای فیلم ما را به فکر فرو می برد، مرد گچ کاری را می بینیم که سعی دارد به تنهایی و با ماله، سیاهی های دیوار را سفید کند.


فیلم عنکبوت را هم باید متحجرین مذهبی ببینند و هم دین زدگان دو آتشه

طیف سنتی مذهبی باید تماشا کنند تا بفهمند  احکامی که بدون هیچ پشتوانه ای بر روی منبر ها ترویج می کنند  می تواند چه تبعاتی به وجود آورد، درک نادرست و سطحی از احادیث، روایات و آیات و نبود مفسر کارکشته که بتواند عمق مطلب را بر عموم مردم جا بیندازد تا کجا می تواند بحران‌زا باشد، اتفاقا آقای علم الهدی باید خوب تماشا کند نه اینکه اجازه اکران آن را در مشهد سلب کند.


افراد عامی بسیاری هستند که کانالیزه شده عمل می کنند، اهل تفکر نیستند، و از نواندیشی می ترسند.

شبیه انصار حزب الله کم نداریم، همان هایی که روزگاری در ابتدای انقلاب پونز در پیشانی دختران مردم فرو می کردند و حالا تا حدودی آرام شدند، و جالب است که اعضای جدیدش رام شدگان قبلی را به سازش‌کاری محکوم می کنند.


دین زدگان دو آتشه مانند مسیح علی نژاد هم باید به تماشای این اثر بنشینند، تا بفهمند رشد زودهنگام فرهنگی در کشور امکان پذیر نیست و باید تمام آهاد جامعه بطور یکدست رشد پیدا کنند، کشور ایران قرن ها اسیر دگماتیسم فرهنگی بوده و زمان طولانی می خواهد تا همگان به خرد ورزی روی بیاورند وگرنه فاصله فرهنگی که زیاد بشود افرادی برای ثواب دیگری را قربانی خواهند کرد.


این فیلم دست روی یک درد عمیق می گذارد، بسیارند مثل شخصیت اول این فیلم که برای خود تکلیف می دانند تا محیط زندگی شان را از آنچه که بی فرهنگی قلمداد می شود پاک کنند و تعدادشان هم کم نیست و به قول شهید بهشتی دچار دگم و ارتجاع مذهبی هستند.

به کرات دیدیم کسانی که مایل به کشف حجاب اجباری بودند این فکر را داشتند که باید جلوی زورگویی بایستیم، در حالی که این حاصل تحجر در باور بود، عقب ماندگی در اندیشه بود، که به خطا در ذهنشان نقش بسته بود و طرفداران کشف حجاب باید می فهمیدند که مقابله با این پدیده مانند مقابله با زورگویی نیست که یک طرف دست آخر مغلوب شود بلکه طرف مقابل حتی اگر عقب نشینی هم کند عمق نفرتش بیشتر خواهد شد و این خطرناک است، باید درمی یافتند که با این طیف از افراد باید مثل خودشان صحبت کرد باید جواب قال الباقر آنها را با قال الصادق داد تا نتیجه حاصل بشود.

و به قول عزیزی باید با چادر به مصاف حجاب اجباری رفت. بی حجاب ها باید به مبارزه با کشف حجاب اجباری بپردازند و محجبه ها با حجاب اجباری مقابله کنند.


روزی خدمت مرحوم آیت الله صانعی رفته بودیم ایشان از معدود مراجع نواندیش بودند که شجاعانه از دل آیات و روایات فتواهای به روز استخراج می کردند که خود حکایت از تسلط علمی ایشان به مطالب و مسائل روز داشت.

ایشان یک دست خط از آیت الله خمینی (ره) را برای ما آوردند، وقتی مطالعه کردیم متوجه شدیم آقای صانعی  از امام پرسیده بود  یک زن که نمی خواهد با همسرش زندگی کند و شوهرش نیز او را طلاق نمی دهد آیا می تواند با حکم حاکم شرع طلاق بگیرد یا خیر و امام نقل به مضمون در پاسخ به استفتای ایشان نوشته بود "می تواند و اگر ترس از متحجرین دگم ارتجاعی نداشتم فتواهای دیگری در حوزه حقوق زنان داشتم که بیان می کردم اما افسوس نمی توانم".

همین پیام کافیست تا ما بدانیم کسانی هستند که حتی امام با آن جایگاه و قدرت هم از دگم‌شان در امان نیست همانهایی که وقتی پیش از انقلاب متوجه شدند امام درس فلسفه می خواند به فرزندش مصطفی می گفتند در خانه ظروف پدرتان را با خاک بشویید چرا که نجس است.


همین حالا هم می بینیم که رهبری بارها بیان کردند زن بی حجاب و بد حجاب جزوی از جامعه ماست و اینها معتقد به اسلام هستند یا شهید سلیمانی که آنها را دختر خود می دانست و خواستار عدم برخورد با آنها بودند. ولی آن قشر ارتجاعی راه را بر نواندیشی بسته اند و زمان می خواهد تا بشود جامعه را رشد فرهنگی داد.


یا در مراسم عروسی حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س)  از خانه پیامبر (ص) تا حی قبا که خانه زوج آسمانی ماست 9 کیلومتر راه است، عروس را بر ناقه می نشانند، ریسمان شتر دردست سلمان فارسی است.

گرد ناقه را زنان پیامبر(ص) - که به تعبیر کلام الله امهات مؤمنین هستند - گرفته اند،  در کتب روایی و تاریخی نگاشته اند، که گرداگرد ناقه عروس، زنان پیامبر شعر می خواندند، آنهم اشعار شاد عروسی نه نوحه و عزا!  و ذکر کرده اند که عایشه می خواند: 

"فاطمه خیر بنات بشر         و وجهها یشبه وجه القمر" 

(فاطمه بهترین دختران بشراست       و روی او چون روی ماه زیباست) 

این ترانه و آوازها برای جشن عروسی فاطمه است و با صدای ام المؤمنین خوانده می شود، صدای زنده زنان پیامبر است که فضای کوچه های مدینه النبی را پر از سرور و شادی می کند و در سویی دیگر اصحاب که به دور مولا حلقه زدند پاسخ می دهند و ام ابیها(س) به خانه شوی می رود. 

سنت نبی که چنین است، حال چگونه است که امروز صدای زن را حرام می دانند!


بگذریم، باید  آفرین گفت به ابراهیم ایرج‌زاد کارگردان فیلم، اکتای براهنی نویسنده خوب آن و جواد نوروزبیگی  تهیه‌کننده اثر و دستمریزاد به محسن تنابنده، ساره بیات، شیرین یزدان بخش، ماهور الوند، گلنوش قهرمانی، علی باقری، مهدی حسینی نیا، حمیدرضا هدایتی راد، سید جواد یحیوی، مهدخت مولایی، سحر عبدالهی، نیوشا علیپور، یوسف خسروی، حمید حاجی محمدزاده، میثم دامن زه، داوود ذاکری و فرید سجادی حسینی  که به زیبایی هرچه تمام تر از پس نقش خود برآمدند.


درباره خلاصه فیلم می توان گفت که با یک خانواده مستضعف و مذهبی مواجه هستیم، مرد خانواده یعنی سعید گچ کار است، همسر وی یعنی زهرا یک روز از خانه بیرون می رود اما در حین برگشت سوار یک تاکسی شده که راننده آن بجای رساندن وی به مقصد در جایی خلوت توقف می کند و به گمان اینکه زهرا  اهل تن فروشی است به او پیشنهاد رابطه جنسی می دهد. که به سرعت با واکنش تند زهرا مواجه شده و با دعوا از ماشین پیاده می شود و در همین حین دستانش زخم می شود.

مادر سعید که با آنها زندگی می کند، دگم، عصبی و منفی باف است، وقتی متوجه اتفاقی که برای زهرا افتاده می شود، ماجرا را به پسرش سعید می گوید و با طرح سخنان نفرت انگیز ذهن سعید را مشوش می کند.

سعید از فردا به دنبال آن راننده تاکسی می گردد و زمانی که می بیند نمی تواند پیدایش کند تصمیم بزرگتری می گیرد، به سراغ زنان خیابانی رفته و تصمیم می گیرد محل زندگی اش را از فساد پاک کند تا با از بین رفتن آنها مردان هم به گناه نیفتند و خطری خانواده اش را تهدید نکند.

او سراغ زنانی که برای سیر کردن شکم خود و فرزندشان مجبور به تن فروشی می شدند رفته و آنها را در خانه خود به قتل می رساند.

او تا قبل از اعدام از کار خود راضی بود و به عملکرد خود افتخار کرد.


سی ثانیه ابتدایی فیلم ما را به فکر فرو می برد، مرد گچ کاری را می بینیم که سعی دارد به تنهایی و با ماله، سیاهی های دیوار را سفید کند، روی زنگار های دیوار که به رنگ خون است گچ سفید می کشد تا نشان دهد که می شود گناه بزرگ یعنی قتل را با نیت خوب توجیه کرد و به آن دست زد.


همان ابتدا با واکنش شخصیت سعید که نقش آن را محسن تنابنده بازی می کند نسبت به حمام شاگردش در فضای باز و پخش موسیقی و قرار گرفتن میان دو زن در تاکسی می فهمیم که با فردی متعصب، و تند مواجه هستیم، در داخل تاکسی صدای سخنرانی شب عاشورای سال 1388 سید محمد خاتمی پخش می شود که مردم را از خطر گروه مرتجع و دگم در جامعه و تهدیدی که از سوی آنان بر فضای گفتمان سایه می افکند آگاه می سازد، سعید این حرف ها را تحمل نمی کند.

در سکانسی دیگر شدت باد و طوفان را می بینیم که می خواهد حجاب را از سر همسر سعید بکند. و به ما می گوید موج آن فساد ها هم مانند جریان این باد بوده  و امکان مقابله فردی ندارد.


عطف اول فیلم را زمانی می دانم که مادر سعید تصمیم می گیرد خبر سوءقصد را به او بدهد و ماجرا از این نقطه آغاز می شود و عزم جدی در مبارزه با فساد در سعید شعله می گیرد و تمام خانواده را تحت تاثیر خود قرار می دهد.


اوج قصه زمانی است که حقایق برملا می شود، من آن را زمانی می دانم که سعید در آخرین سوژه قتل خود موفق نمی شود و به ضرب سوژه از پای در می آید و کمی بعد با افشاگری آن زن هویت سعید برای پلیس فاش می شود.


عطف دوم را زمانی می دانم که همسر سعید در زندان به ملاقات او می رود و آنجا تباهی اعمالش را برایش به تصویر می کشد، نشانش می دهد که ذره ای تاثیر نتوانسته ایجاد کند و بالاتر از آن حالا آب در لانه مورچه افتاده و  همسر خودش هم فرقی با زنان دیگر نخواهد داشت چراکه برادر او چشم طمع به وی دارد.


عنصر ارتباطی فیلم روسری قهوه ای همسر سعید است، که با آن تمامی زن هایی که تن فروشی می کردند را خفه کرده، این روسری برای سعید مهم است وقتی خبر تعرض به همسرش را از زبان مادر خود می شنود زهرا این روسری را به سر دارد و روزی که هویت سعید لو می رود همسرش در بازسازی صحنه جرم متوجه می شود که سعید تمام این مدت با روسری او آدم ها را کشته است.


در سکانس پایانی فیلم همسر سعید با همان روسری به ملاقات او می رود تا نشان دهد سعید او را هم قربانی کرده است.

سعید در ابتدای فیلم یک ارزش است، مردی است دارای چهارچوب، اهل زندگی و خانواده، پرتلاش و زحمت‌کش، هرچند با روحیاتی متعصب و دگم، اما در روند داستان کم کم به یک ضد ارزش تبدیل شده و یکایک صفات فوق را از دست می دهد، او که روزی اهل خانواده بود حالا همسر را قربانی می کند، او که روزی به دنبال نان حلال بود حالا النگو و انگشتر و پول قربانیانش را می دزدد.

سعید که روزی در پای منبر حدیث یاد می گرفت حالا خود را مجتهد می داند و روحانی  بازپرس را به سخره می گیرد.


قهرمان را سعید می دانم که سعی دارد با ریشه کن کردن فساد، محیط زندگی و خانواده خود را ایمن کند اما بخاطر تعالیم اشتباه و درک غلط او از جامعه و آسیب های روان شناختی عمیق کودکی مسیر اشتباه را طی می کند.


ضد قهرمان مادر سعید است، اوست که مدام پیش روی سعید و زهرا سنگ اندازی می کند، آنها را از مسیر زندگی باز می دارد، ذهن سعید را نسبت به فساد محیط شرطی می کند، اوست که با تشویق فرزندش او را به کام مرگ می برد، و دست آخر هم سعی می کند با تشویق های بیجا او را الگوی نوه اش قرار دهد.


خرده پیرنگ های فیلم زیباست، مانند حکایت های مادر سعید و پدرش، مانند رابطه نامشروع مرد همسایه با زنی خیابانی، مانند درد دل های سعید با تعمیرکار موتور مثل وقتی که به همسایه روبرویی ساختمان شک می کند و بعد می فهمد بچه معلول بوده یا زمانی که پدر زهرا ماجرای حاج رزاقی را بیان می کند که سعید بدون آنکه برای او کار کند از وی طلب دستمزد کرده یا زخم های کودکی مادر سعید و او و ..


فیلم تعلیق های خوبی دارد، مثل وقتی که سعید راننده تاکسی را پیدا می کند اما اشتباهی است، مثل وقتی که راننده تاکسی زهرا را به جای خلوت می برد اما تجاوزی اتفاق نمی افتد، مثل وقتی که سعید اولین زن تن فروش را سوار موتور می کند اما دو دل می شود و آن شب او را نمی کشد، مثل وقتی که زهرا وقتی خبر قتل ها را می خواند و قاتل را به بدترین شکل توصیف می کند و به سعید بر می خورد، مثل وقتی که سعید خبر چشم داشت برادرش به زهرا را می شنود اما از حقیقت فرار می کند.


وقتی داشتم این تحلیل را می نوشتم شنیدم کارگردان فیلم عنکبوت مقدس که راهی جشنواره کن شده  از فیلم عنکبوت ابراهیم ایرج زاد محتوای خود را کپی کرده و با خرج دلار و سیاه نمایی توانسته به جشنواره راه پیدا کند.

هرچند عیار هر فیلم مشخص است و مردم عاقل، و فیلم کپی همیشه عیان بوده و رسوا، به نظرم هیچ فیلم دیگری نمی تواند جای این اثر را بگیرد آن هم با بازی زیبای محسن تنابنده، ساره بیات و دیگر بازیگران خوب فیلم. امیدوارم ابراهیم ایرج زاد این اتهام دزدی هنری را با شکایت در مجامع جهانی دنبال کند.

راستی خوشحالم که زهرا امیر ابراهیمی به صحنه بازیگری بازگشت، امیدوارم مداوم باشد.



بستن