پوستر undefined

فیلم‌ سینمایی |درام ، کمدی

نهنگ

The Whale

۸ /۱۰
امتیاز سلام سینما

از ۳ رای

منتقدان:

۶

امتیاز دهید:

معلم انگلیسی افسرده، چاق و گوشه‌نشین سعی می‌کند که رابطه‌ی خود را با دختر نوجوانش بهبود بخشد.

کارگردان: دارن آرونوفسکی

نقدهای بلند فیلم نهنگ

نمایش ترحم‌بر‌انگیز برندن فریزر در تراژدی نهنگ


ترجمه اختصاصی سلام سینما

تراژدی فیلم‌ها معمولاً به این نیست که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، بلکه به چگونگی رخ دادن آن است. در نهنگ دارن آرونوفسکی، برندن فریزر نقش چارلی را ایفا می‌کند. مردی که همه چیز خود را از دست داده و حالا تسلی را فقط در غذا خوردن جستجو می‌کند. او هر شب پیتزا سفارش داده و لابه‌لای ساندویچ‌های غول‌پیکر شب را سحر می‌کند. کابینت‌ها پر از شکلات‌هایی است که هنگام برگه تصحیح کردن – چارلی آموزگار نویسندگی است که فقط آنلاین تدریس می‌کند آن هم همیشه با وب‌کم خاموش. دلیلش هم پنهان کردن چاقی بیش از اندازه‌اش است. چاقی‌اش به حدی است که او بدون واکر حتی قدمی نمی‌تواند جابه‌جا شود - خود را با آنها سرگرم می‌کند. در واقع او هرگز از خانه بیرون نمی‌رود، حتی برای دوا و درمان. از آنجایی که بیمه هم ندارد، به تنها رفیقش لیز (با بازی هانگ چائو) اعتماد می‌کند که از قضا پرستار است و هوای او را دارد. لیز همیشه به چارلی اصرار دارد که به بیمارستان مراجعه کند تا مبادا از این بدتر بشود، اما چارلی همیشه به بهانه‌ی پول نداشتن طفره می‌رود.

این خلاصه‌ی زندگی مردی است که در درد غوطه‌ور شده. همه چیز در فیلم سر جایش است که مهم‌ترین دلیلش فیلمنامه‌ی ساموئل دی. هانتر و بازی تر و تمیز فریزر است. البته از لباس‌های چارلی در شبکه‌های اجتماعی ایراداتی گرفته شده؛ اما نباید فراموش کنیم که کاراکتر در چه وضعیت بغرنجی زندگی می‌کند.

ناگفته نماند فقط فیلمنامه نیست که نهنگ را متمایز کرده، آرونوفسکی کارگردانی است که همیشه سر و صدا به پا کرده. عده‌ای طرفدار پر و پا قرصش هستند و عده‌ای بی‌رحمانه نقدش می‌کنند، در واقع تقریباً هیچکس نسبت به او خنثی نیست. درباره‌ی آخرین اثرش، مادر! (2017) هم نظرات ضد و نقیضی وجود داشت.

نهنگ اما کم‌وبیش متفاوت‌تر از آثار پیشین اوست. به نظر می‌رسد آرونوفسکی در فیلمبرداری وسواس خاصی به خرج داده. با فیلمبرداری همکار همیشگی‌اش متیو لیباتیک، یاس و نومیدی نهادینه‌شده در وجود چارلی به وضوح برای بیننده نمایان است. اغلب قاب تصویر را بدن چارلی به خود اختصاص داده تا ما درک کنیم که چقدر زندگی او محدود شده. صدای فلوت هم به حدی حزن‌انگیز است که مو را به تن بیننده سیخ می‌کند. 

گاهی بازیگر می‌تواند کم‌وکاستی‌های احتمالی کارگردان را جبران کند. چارلی مرد به‌شدت مهربان، باهوش و حساسی است که غم گریبانش را گرفته. او یک ازدواج ناموفق داشته و درام داستان درست در جایی به اوج می‌رسد که دختر نوجوانش الی (سیدی سینک) سر و کله‌اش پیدا می‌شود. البته او آن‌قدر هم ناخوانده نیست. چارلی سال‌هاست او را ندیده و مدت‌هاست منتظر دیدارش است. چارلی وقتی الی و مادرش (سامانتا مورتون) را ترک کرد که او دختربچه‌ای هشت ساله بود. گفتنی است که الی هرگز چارلی را نبخشید، به‌خصوص برای اینکه آنها را به خاطر یک مرد (که حالا دیگر مرده است) ترک کرد.

کاراکتر دیگر فیلم توماس است آن را  تای سیمپکینز ایفا کرده. توماس یک مبلغ مذهبی است که ارتباط جزئی با مرگ پارتنر چارلی داشته. وجه اشتراک تمام کاراکترها چارلی و آپارتمان محقرش است آن هم در حالی که به نظر می‌رسد در حال دست‌وپنجه نرم کردن با روزهای آخر زندگی‌اش است. رنج‌ و عذاب وجدان، او را آکنده از اضطراب و احساس گناه کرده و تنها راه مقابله‌اش با این احساسات، غذا خوردن است، حتی با اینکه می‌داند اضافه وزن سرسام‌آورش او را خواهد کشت.

نکته‌ای که در بازی فریزر به چشم می‌آید، پارادوکس بین شخصیت و بدن کاراکتر است. الی، همان‌طور که مادرش اشاره می‌کند، نوجوان وحشتناکی است که پدرش فقط صداقت و ذکاوتش را می‌بیند. او مدام از صفت "شگفت‌انگیز" برای توصیف دخترش استفاده می‌کند، به طرزی که بیننده هم رفته‌رفته باورش می‌شود. در یک صحنه الی پافشاری می‌کند که پدرش بلند شود و بدون واکر یا عصا به سمتش بیاید که البته زمین خوردنش تصویر هولناکی را رقم می‌زند ...

چارلی گاهی بیش از اندازه زودباور به نظر می‌رسد. در هر موقعیتی خیرخواه دیگران است؛ اما نسبت به خودش شرایط به گونه‌ی دیگری است. در اوایل فیلم لیز به او خاطرنشان می‌کند که اگر در روزهای آتی به پزشک مراجعه نکند، وخامت اوضاع قلبش او را از پای در خواهد آورد، اما او امتناع می‌کند. از همین رو از همان ابتدا پایان فیلم تا حدودی قابل پیش‌بینی به نظر می‌رسد.

اما فریزر –بازیگر فوق‌العاده‌ای که به آنچه استحقاقش را داشته نرسیده - قابل پیش‌بینی بودن داستان را با چالش مواجه می‌کند. او جلوه‌هایی از دلسوزی چارلی نسبت به خودش را نمایان می‌کند، در جایی مبارزه چارلی با خودش رنگ می‌بازد و کم‌وبیش به خودش توجه می‌کند. فریزر استادانه احساسات بیننده را به هرجایی که دلش خواسته، ‌کشانده است.

با نگاه کردن به چشم‌های چارلی، کسی را می‌بینیم که مرگ را پذیرفته و برایش لحظه‌شماری می‌کند. غیرممکن است کسی فیلم را ببیند و آرزو نکند که کاش می‌توانست به نحوی به چارلی دسترسی پیدا کند و بدون اینکه قضاوتش کند، او را از آن باتلاق رهایی دهد. کاراکتر حس بی‌فایدگی و ناتوانی را به ما القا می‌کند و پیام فریزر این است که "گاهی احساساتی شدن هم بد نیست."

منبع: تایم

مترجم: وحید فیض خواه


نهنگ The Whale (2022)

تاریخ اکران: 4 سپتامبر 2022

کارگردان: دارن آرونوفسکی

نویسنده: ساموئل دی هانتر

توزیع‌کننده: A24

بازیگران: برندن فریزر، سیدی سینک، هانگ چائو، سامانتا مورتون

فیلمبرداری: متیو لیباتیک

تدوین: اندرو وایزبلام

موسیقی: راب سیمونسن

خلاصه داستان: معلم انگلیسی افسرده، چاق و گوشه‌نشین سعی می‌کند که رابطه‌ی خود را با دختر نوجوانش بهبود بخشد.

بستن

بارتلبی غیر محرر


 نهنگ ساخته آرونوفسکی فیلمی نیست که بتوان به همین سادگی درباره آن نوشت؛ فیلمی به غایت اندیشه ترحم‌برانگیز، منعطف، ساختارمند و واپس‌گرا از نظر تمدن بشری. انسان در این فیلم از دو زاویه مورد مداقه قرار می‌گیرد. قاموس بشر متمدن از نظر اجتماع و ارتباط حسی و نه احساسی در کاراکتر چارلی، برندن فریزر، تحت الشعاعه دامنه توجه فیلم‌ساز به فلسفه خودکشی روانی، نه خودکشی منجر به مرگ، قرار گرفته است و همانطور که در آثار پیشین او دیدیم: «چشمه، آب نما»، «قوی سیاه» و «مادر!» مولف در روایت خود دچار نا امیدی محض شده است. این فکت از فیلم ابدا بد نیست چرا که کارکرد کاتارسیس هنر به زبان ارسطو همین اُبژه است؛ اما مسئله من از جایی با آرونوفسکی شروع می‌شود که یک شخصیت ترحم‌برانگیز صرفا نمی‌تواند داستانی تاثیرگذار و تراژیک خلق کند. همانطور که در «مرثیه‌ای بر یک رویا» شخصیت قرار است آوازی در فضای بسته باشد. صدای مولف، که در فیلم‌نامه «نهنگ» تبدیل به چارلی می‌شود، به گوش کسی نخواهد رسید جز فیلم‌بازان و سینه‌چاکان درام و آرونوفسکی. 

*مبانی قصه

شعار سینمای دارن آرونوفسکی از کهن الگوهای پیرنگ پیروی نمی‌کند و برهمین اساس به شخصه نمی‌توانم ارتباط حسی کاملی با این سینما برقرار کنم چرا که منتقد در یادداشت‌های هرچند کوتاه خود سلیقه‌مند رفتار می‌کند اگرچه سلیقه به همین سادگی برای بیننده به وجود نمی‌آید و نیاز به تربیت حسی دارد اما باید اذعان کنم که احساسات من به عنوان یک بیننده جدی سینما و نه منتقد، به گونه‌ای که سینمای آرونوفسکی را پذیرا باشد تربیت نشده است. من تماما دچار فروپاشی روانی در مواجهه با «مادر!» او می‌شوم و «قوی سیاه» بیش از تصورات سینمایی یک فیلم‌باز بر من تاثیر گذار است با همین فرمان «نهنگ» را فیلمی ساختارمند می‌بینم که قرار است بیننده را نا امید کند. قصه چارلی همجنس‌گرایی که به خاطر گرایش خود خانواده‌اش را از دست داده، از برقراری حسی و اجتماعی با لیز پرهیز می‌کند در برقراری رابطه با دخترش، الی، علاوه برآنکه دچار وسواس فکری شده، ناتوان است و در نهایت نابغه‌ای است که تصویر، نوشته‌ها و عقایدش را ازدیگران پنهان می‌کند؛ قصه نا امید کننده‌ای است. سینما مدیومی‌ است که عیان می‌کند آنچه را مولفش در نظر دارد و سینمای آرونوفسکی سعی در پنهان شدن پشت ژست‌های انتلکتوئل و ساختارمند دارد. میزان نور و استفاده از رنگ‌های کدر و تیره در فیلم باعث ایجاد سمپاتی میان بیننده و آنچه مولف می‌خواسته بگوید خواهد شد و همانطوری که اصل سینما، سینما در میزان‌سن شکل می‌گیرد، می‌گوید جرئیات باعث بروز کلیت یک تراژدی – درام خواهند شد اما همین جزئیات در بررسی موردی دچار ناهماهنگی ذاتی هستند. رفتار الی با چارلی در دنیای امروزی و توجه عجیب او به توماس، از روی تفکر و مواجهه با پدرش، کاملا طبیعی است. چرا نباید الی که یک دختر امروزیِ مدرن با تفکرات برخاسته از تمدن‌گرایی است با پدر خود راحت باشد. راحت بودن به معنی بی‌فرهنگی و یا بی‌شعوری نیست بلکه جامعه فعلی زیسته او آن‌طور تربیت شده که با والدین خود این‌گونه باشد. نقد مولف به این فرهنگ را کاملا می‌پذیرم و تا حدود زیادی به آن رای مثبت می‌دهم اما مسئله من با متن قصه از جایی شروع می‌شود که این نقد تحت تاثیر ترحم و فلسفه قرار می‌گیرد. هرمان ملویل و موبی دیک این وسط چه می‌کنند؟ پاسخ سطحی و خنده دارد چارلی به دخترش هنگامی که از او درباره علت بیش از اندازه چاق شدنش می‌پرسد را کجای دلم بگذارم؟ قصه همچنان درگیر چرایی‌های مولف است و بدون آن‌که توجهی به امکان ایجاد دیگر چرایی‌ها در ذهن مخاطب داشته باشد، چگونگی خود را ادامه می‌دهد.

*سوختن

فیلم‌ساز گونه‌ای از توجه به افراد گوشه‌گیر را طراحی کرده است که در بازه زمانی یک داستان نمی‌گنجد و به همین دلیل شخصیت باید بسوزد و بسازد تا قصه‌ به پایان برسد. از سویی دیگر میزان توجه لیز به چارلی، با اشاره به هنگامی که تکه‌ای از غذا به گلویش می‌پرد و او به چارلی با ترکیبی از ترحم و دوست داشتن تذکر می‌دهد که حواسش باشد، عجیب و نا امید کننده است. لیز که خود را دوست چارلی می‌داند نقش منفعل کننده شخصیت را بازی می‌کند. وقتی الی از چارلی می‌خواهد بدون عصا به سمتش بیاید و با تندی درب را پشت سرش می‌بندد ما انسانیت می‎بینیم. در مقایسه با فیلم و کتاب «سه شنبه‌ها با موری»، «نهنگ» خیلی بد است. اگر اعجاب سینمایی آن را با «ماشین‌چی» مقایسه کنیم، کریستین بل و فیلم درست‌تر به مسئله روانی گنجانده شده و ارتباطش با یک داستان، «جنایت و مکافافت» داستایوسکی، می‌پردازد. «نهنگ، لویاتان» زویاگینتسف می‌داند چرا یک زن تصمیم به خودکشی می‌گیرد آن هم وقتی که مادر است. آرونوفسکی با نهنگش نمایش مایوس کننده‌ای می‌دهد.

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی

بستن

نقدهای کوتاه فیلم نهنگ


نویسنده

اون گلیبرمن

برندن فریزر در فیلم «نهنگ»(The Whale) به کارگردانی دارن آرونوفسکی، بازی ماهرانه، دقیق و فراموش‌نشدنی را ارائه می‌دهد. فیلم اقتباسی از نمایشنامه‌ای تحت همین عنوان از ساموئل دی هانتر است و کل داستان در آپارتمان چارلی، با بازی برندن فریزر اتفاق می‌افتد. با دیدن این فیلم برای مخاطب دو سؤال پیش می‌آید: "چرا چارلی به این حال‌وروز افتاده و آیا برای او راه نجاتی هست؟"

نویسنده

دیوید رونی

بازی برندن فریزر در فیلم «نهنگ»(The Whale) دارن آرونوفسکی که پرتره‌ای از ندامت و رستگاری است، قلب آدم را به درد می‌آورد. رنج فیزیکی و روحی انسان هسته اصلی کارهای دارن آرونوفسکی است. این تم در فیلم «نهنگ» به اوج خود می‌رسد و در مرزهای طبیعت‌گرایی باثبات خاصی حرکت می‌کند.

نویسنده

لیلا لطیف

برای برندن فریزر بازی در فیلم «نهنگ»(The Whale) پرشی مطمئن به سمت ستاره شدن است. چیزی که او همیشه لیاقتش را داشته است. برندن فریزر بازی فوق‌العاده‌ای از خود ارائه می‌دهد. بدون حضور این بازیگر بی‌نظیر و جذابیت ذاتی او، فیلم «نهنگ» چیز خاصی برای ارائه ندارد.