علفزار به عنوان نخستین فیلم کاظم دانشی گرچه نمره قبولی را می گیرد اما هنوز جای تلاش بسیار دارد برای گرفتن یک نمره مطلوب. شروع فیلم اگرچه این تصور را ایجاد میکند که باز هم شاهد یک فیلم خشن و سیاه با سوژه اراذل و اوباش و طبقات پایین جامعه هستیم اما آنچنان کوبنده و غافلگیرکننده است که مخاطب را میخکوب میکند و تشنه دیدن ادامه اثر. تیم بازیگری فیلم، از نخستین عناصری است که جلب توجه میکند. پژمان جمشیدی پس از تجربه ناموفق پارسالش در فیلم خط فرضی، پیشرفت قابل توجهی در ایفای نقشهای جدی داشته است. سارا بهرامی شاید تنها کسی بود که میتوانست نقش آن زن آسیبدیده را به باورپذیرترین شکل ممکن ایفا کند و صدف اسپهبدی که نقش را در خود هضم کرده بود. هر سه این بازیگران لایق کاندید شدن برای بهترین نقش آفرینی هستند.
از ویژگیهای بارز سینمای اجتماعی این روزها، روایتهای فرعی متعددی است که در کنار روایت اصلی جریان دارد. هرچه نسبت این خرده روایتها با موضوع اصلی نزدیکتر باشد، با اثر منسجمتری سر و کار داریم. این همان چیزی است که به نظر میرسد علفزار نتوانسته آن را خوب از آب دربیاورد. تعدد شخصیتها و روایتها بعضاً مانع شخصیتپردازی عمیق نقشها شده است. زن و مرد معتادی که به دنبال گرفتن شناسنامه بچه هستند بیش از آن که کارکرد مثبتی داشته باشند زمان فیلم را طولانی کردهاند.
کاظم دانشی اکنون که فیلم نخست خود را پشت سر گذاشته است بیش از هر زمان دیگری باید مراقب باشد که آثار بعدیاش شبیه دیگران نشود و سینمای مستقل خود را سر و شکل بدهد. فیلمهای سالهای اخیر به جای اینکه تلاش کنند تا یکدیگر را تکرار نکنند فقط در بیان روایت بیپردهتر و عریانتر شدهاند و این رویه غلط، زمان زیادی جواب نخواهد داد.
درباره فیلم «علفزار» اینگونه میشود حرف زد که در وهله اول زمانی که فیلم را روی پرده میبینیم، میتوانیم به فیلم نزدیک شده یا ارتباط بگیریم، اما این ارتباط برای ۲۰ دقیقه اول فیلم است و پس از آن دیگر قصهای در کار نیست و قصه توان ادامه دادن ندارد. فیلمساز در اولین ساختهاش سراغ موضوع ملتهبی رفته است؛ موضوع تجاوز دستهجمعی به زنان. این ایده با پرداخت و پردازش سادهانگارانهای جلو رفته و انگار موضوع یا هسته مرکزی برای کارگردان کاراکتر بازپرس (پژمان جمشیدی) بوده است نه موضوع ملتهبش. اینگونه به نظر میرسد که کاظم دانشی در وهله اول حواسش به قهرمانسازی بوده و تلاش کرده است بازپرس خلق کند و در ادامه به یک موضوع اجتماعی بپردازد، اما راهش به شدت اشتباه بوده است. قصهای که در علفزار روایت میشود، انگار چند پهلو است و گستردگی جهان فیلم با آدمهای متعددش که هیچ کدام حتی بازپرس به شخصیت نمیرسند، فضای به وجود آمده را تبدیل به تکرار مکررات کرده است، یعنی فضای فیلم شباهتی به آثاری از سینمای ایران دارد که چندین سال است مرسوم شده، ژانر فریاد و دعوا و عربدهکشی یا از طرفی دیگر ژانر قهرمانسازی با محوریت اخلاقگرایی ارگانی، یعنی بازپرس علفزار با هیچ شناخت کاملی از او میخواهد قهرمانی اخلاقی باشد و دستور مافوق مصلحتطلبش را رد میکند و با قانون جلو میرود، این اخلاقگرایی مرسوم، هیچ کنشگرایی برای مخاطب نمیتواند داشته باشد چراکه کاراکتر بازپرس به شدت لنگ در هواست.
اصلیت این فیلم در خردهپیرنگها مخفی شده است؛ خردهپیرنگهایی که میتوانست طور دیگری روایت شود، اما فیلمساز ترجیح داده از عنصر تعلیق استفاده نکند.
اتفاقاً علفزار فیلمی است که میتوانست با یک تعلیق مخاطبش را غافلگیر کند، اما در شرایط کنونی همه چیز همان ۲۰ دقیقه اول برای مخاطب رو میشود و دیگر اتفاقات فیلم مثل وجود آن زن و مرد معتاد که برای شناسنامه به بازپرس مراجعه میکنند برای فیلم اضافه است، یعنی هیچ منطق روایی در آن احساس نمیشود و اینکه آن زن (ستاره پسیانی) تلاش میکند رابطه نامشروع را از شوهرش پنهان کند، وقت فیلم را گرفته است، بهتر میبود مخاطب تا لحظه آخر یعنی تا سکانسی که بازپرس ماجرای رابطه نامشروع خواهر را به سارا میگوید، از آن خبر نمیداشت، این میتوانست برای مخاطب عام غافلگیرکننده باشد، اما در شرایط فعلی فیلم در همان ابتدا تمام داشتههای خودش را رو میکند و دیگر دیالوگها و ارجاعات هستند که فیلم را در یک ایستایی مطلق نگه میدارد و هیچ نکته دیگری در فیلم نمیتواند جذاب و پیشرونده باشد. اگر فیلمساز از قهرمانسازی دست میکشید، میتوانست به موضوع ملتهب فیلم بیشتر رسیدگی کند. اینکه چطور یک آدم برای رسیدن به پست و مقام بالاتر حاضر میشود از تعرض به خانواده خود چشمپوشی کند، این میتوانست نکته روانشناسی و حتی جامعهشناسی باشد، اما دوربین دانشی به طرف هیچکدام از آدمهای فیلم نیست جز بازپرس، با اینکه میدانیم احتمالاً اتفاقاتی برای فیلم رخ داده و دچار ممیزی شده، اما ما با فیلمی طرف هستیم که نمیتوانیم به فرامتنهایش توجه داشته باشیم. علفزار در روند داستانی به شدت الکن مانده است، سمت و سویش را نمیداند و فیلمسازش سعی داشته است اثری شلوغ بسازد که حفرههای فیلمنامهاش احساس نشود. این فیلم مانند «ابدویکروز»، «بدون تاریخ، بدون امضا» یا «جاندار» شلوغ و پرسروصداست، اما اینجا منطق در فیلمنامهاش لنگ میزند و پایانش به شدت نافرجام است. بازی پژمان جمشیدی قطعاً میتواند مهمترین نکته فیلم باشد و دوربین لرزان و سرگردان هادی بهروز یکی از نکات منفی علفزار محسوب میشود. ایده علفزار در پس ذوقزدگی فیلمسازش قطعاً هدر رفته است.
جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر/پرداختن به سرچشمهها و سرشت نیروی اخلاقی،مهم ترین مضمون فیلم «علفزار» است .رویکردی که بر سراسر فیلم از سوی مرد بازپرسی که اخلاق و وجدان برای او مهم است جاری و حاکم است. شبحی زنده در میان ویرانه های زمانه ی ما! جهانی از شرم های فرو خورده!
قهرمانی که آرزوی بازگشت نظم اخلاقی در او متبلور است ،نظمی که از وجدان و سرشت آدمی نشات میگیرد.او به دنبال راهی نه برای تخدیر و گریز بلکه پذیرش و استقبال از درد است که ارام بخش وجدان اوست .هم تباهی را می بیند هم رستگاری را که در ازدحامی از تباهی و دروغ به دنبال جوانمردی و انسانیت می گردد.
«علفزار» نمایش گر «واقعیت های اجتماعی» است و فیلمساز با روایتی واقعی و مستند شیوههای عمل ، فکر و احساس را که در بیرون از افراد وجود دارد و از قدرت و قوت اجباری برخوردار است را مورد بازاندیشی قرار می دهد.
«علفزار» روایت سرگشتگی واستیصال آدمی است.نمایش بی محتوایی ترسناک قدرت ومصلحت های شخصی است.نمایش صاحبان قدرت است که ناشیانه ادای شرافت و متانت را در می اورند و شبانه روز درگیر مبارزه ای مذبوحانه برای حفظ طبقه و جایگاه شان هستند.
سرگذشت انسانهایی نادرکه میان وظیفه، قانون و وجدان درتقلا هستند و با خیر و شر، تک گویی های منفعت طلبانه، بیمارگون و لجام گسیخته در نبردند تا زیبایی حقیقت را متبلور کنند.حقیقتی که در وانفسای زندگی انسانی ،زیبایی تام وتمام است.نبرد نابرابر قدرت و جبر با وجدان ادمی سالم و رها از یوغ ظلمت است.مبارزه ای که از ابتذال روح جلوگیری می کند.
فیلم روایت بازپرسی است که هرچه میرود به انتهای مسیر نمیرسد و در مواجهه با مسائلی است که با اصول و قابوس او نمی خواند .شهردار یک شهر می خواهد با اعمال نفوذش خون فرزندش را فدای کسب قدرت و اعتبار خود کند.
در این میان انگی به او می چسبانند تا درقضاوتش محتاط تر و فرمانبردار تر و تحت سیطره باشد .این چالش با تضادهای درونی اش این امکان را از او میگیرد تا با درون نگری صادقانه اش این چالش عمیق را با داده های غریزی اش به میان میدان آورد و در نهایت لحظه های مواجهه با اینده کودکان به کاتارسیس لحظه ای نائل می شود .
بازپرس وجدانش را در برابر با زندگی و آیندهی ۳کودک قرار می دهد ومی کوشد که سایه هیولا وار شهوت ،رعب و قدرت و اعتیاد آدمیان بر آینده ی آنها حکم رانی نکند.«کاظم دانشی» قانون ،دولت و دستگاه قضا را درقالب وجدان یکی از نمایندگان این سیستم را با سرنوشت این کودکان می آزماید.
کودکی که سهوا از سوی یک مامور پلیس تیر می خورد.کودک نامشروعی که در آرزوی تحصیل است و خردسالی که شاهد تجاوز به مادرش بوده است . او جرائمی که بخشیدن شان هم جرم است را ارحج تر از قانون می بیند.
بازپرس با نبردی درونی در خود؛ در وهله اول به فکر خویش است اما شرافتی از درونش میجوشد که اجازه سکوت به او نمیدهد. تکالیفی که در خارج از وجود و اعمالش در زمینهی حقوق و رسوم تعیین شده است را بازخوانی می کند.هر چند این تکالیف با احساسات او موافقت ندارد.
او از سکوت و لاپوشانی اطرافیان را نمی گذرد.حالا اوست که باید دراین میان، تصمیم بگیرد علیرغم قدرت و اجبار مافوق ش حکم کند.او درمقابل اجبار و قدرتی آمر و قاهر می ایستد تا واقعیت های اجتماعی برخلاف میلش بر او تحمیل نشود .او پایانی بر انزوای وجدان در جامعه ای ملتهب و تب دار است .
علفزار از پُربازیگرترین فیلم های جشنواره را بهرام رادان تهیه کرده و کاظم دانشی ساخته. کاظم دانشی کارشناس کارگردانی تئاتر است و تاکنون چند فیلم کوتاه ساخته که برایشان جوایزی هم گرفته اما در علفزار پارا فراتر گذاشته و شعبده های جدیدی از استتعدادش رو کند.
علفزار داستان آدمهایی ست که چوب حراج به غیرت و انسانیت خود زده اند. دادستانی که پیش از آماده شدن برای وضو میخواهد حقی ناحق شود، شهرداری که برای حفظ آبرو و موقعیتش از حق نوامیسش میگذرد، کاندید شورای شهری که برای انتخابات از تجاوز به همسرش چشم میپوشد تا سربازی که با چندرغاز پول درب را برای مادر متهمین باز میکند. همه ی این افراد بعنوان نماد بخشی از جامعه در یک هارمونی نانوشته دست بدست هم میدهند تا با خم شدن قامت قانون ، فضا برای تمام قانون گیریزان باز باشد.
در علفزار، شکننده ترین چیز قانون است. قانونی که بایک تلفن یا یک دوزاری یا حتی یک التماس میشکند و دقیقا نشان میدهد معضلات این همه ناهنجاری جامعه کجاست. بین این همه تلاش برای فرار افراد از عواقب کارهایشان، با سه نماد مقاومت روبرو میشویم. به عبارتی بین این همه علف هرز فقط چند گیاه مفید که خیلی هم به چشم نمی آیند جلب توجه میکنند. بازپرسی که زیر تیغ بالادستی و اشتباهی که نیروی زیر دستش مرتکب شده ، وا نمیدهد و پای قانون می ایستد، عروس خانواده ای که علیرغم تهدید به گرفتن فرزندش برای حفظ کرامت و شأنیت خودش شکایت میکند و زن و شوهر معتادی که برای بهبود آینده ی فرزندشان تن به هر چیزی میدهند تا شناسنامه بچه پاک باشد.
بازی ها روان و باور پذیر است و از ریتم تند فیلم جای نمی مانند. کارکترهای اصلی با قرار گرفتن در موقعیت های مختلف بخوبی معرفی میشوند و گذشته سازی ذهن مخاطب کمک میکنند. فضای فیلم هیستریک و استرس زاست و آدرنالین تماشاگر را در سطح قابل قبولی نگه میدارد . فیلم از پرگویی بی مورد پرهیز کرده و علیرغم صحه گذاری بر ارزش های اخلاقی ، شعاری و کلیشه ای نیست. برخی جاها تابوشکنی کرده و با اشاره مستقیم به مشروب خواری، استخرپارتی های خانوداگی، روابط جنسی گروهی و امثالهم بجای پاک کردن صورت مسئله سعی در بیان مشکل کرده، همچنین خیلی از مناسب و موقعیت ها مثل دادستان و شهردار و کاندید انتخاباتی و پرستار و پزشک را از دم تیغ انتقاد گذرانده.
بازی های خوب پژمان جمشیدی، مهدی زمین پرداز و ستاره پسیانی وَرای دیگر بازی ها ، جذابیت فیلم را دو چندان کرده است. استفاده زیادی از لوکیشن دادگاه، بلاتکلیف ماندن پرونده ی قتل کودک ابتدای فیلم، ترسیدن دادستان از شهردار[ که در واقعیت آن هم در شهرهای کوچک برعکس است] ، فحش های زیاد، قبح شکنی در بیان اعمال خلاف اخلاق و نمایش تکثر بیغیرتی در خانواده از نقاط منفی فیلم است.
این نقد کوتاه در روزهای پراکران برگزاری چهلمین جشنواره فیلم فجر نگاشته شده و پیشاپیش از وجود هرگونه اشتباه سهوی در نگاشت آن پوزش میطلبم.
فیلم علفزار یک تخلیه انتقاد است، پر از حرفهایی است که شاید در یک سفر بین شهری با یک راننده تاکسی درباره آنها صحبت کنید؛ بگویید این آقازادههای پدرسوخته در خلوت خودشان هر کاری میکنند، مشروب میخورند و پول پارتی میگیرند، بگویید باباهایشان چه کثافتکاریهاییی نمیکنند و بگوییم سیستم قضایی فساد دارد. همه این صحبتهای انتقادی از وضع حاکمیت میتواند در یک صف نانوایی هم شنیده شود و علفزار کاری که کرده جرات این را داشته تا این انتقادات تند و تیز را روی پرده نقرهای به تصویر بکشد. همین و بس.
فیلم علفزار از فیلمهای بسیار جنجالی چهلمین جشنواره فیلم فجر به حساب میآید، از سوژه حساس و خط قرمزیاش که احتمالا باعث سانسور در اکران عمومی و یا حتی توقیف شود تا بازی پژمان جمشیدی که تحسین عدهای را برانگیخته است. در مورد موضوع اول هیچ بحثی نیست و علفزار از آن دسته فیلمهای حساس است که شجاعت ساخته شدنش جای تبریک دارد اما در مورد پژمان خان جمشیدی باید گفت بازی او بسیار بهتر از دیگر فیلمش در جشنواره یعنی بیمادر است اما واقعیت اینجاست که بازی جمشیدی صرفا در نوع خودش جذاب است، یعنی او توانسته از آن بازی بسیار بد دوران پیشینش رهایی پیدا کند و حالا یک بازیگر معمولی شود وگرنه هیچ اکت خارق العادهای از او در طول فیلم دیده نمیشود.
علفزار بر اساس پروندههای قضایی واقعی است و سه چهار داستان را با یکدیگر مخلوط کرده است، داستان اصلی درباره یک سری آقا زاده است که در یک پول پارتی رفتهاند و سپس نزاعی بین آنها و پسران صاحب باغ صورت گرفته و کار به جاهای باریکتر هم کشیده شده است؛ در کنار آن خرده داستانهایی وجود دارد که بود و نبودشان تاثیر خاصی در فیلم ندارد و قرار گرفتنشان صرفا برای عوض کردن حال و هوای فیلم و جان بخشیدن به ریتم آن است.
علفزار فیلم بسیار تلخی است، واقعهای که در حال تعریف است هرچقدر بازتر میشود تلختر و کثیفتر میشود؛ وجود پروندههای ثانویهای مانند آن زوج معتاد که دنبال شناسنامه برای فرزندانشان هستند مانند نباتی کوچک در بین این حجم از تلخی است. وجود این داستانکها همانطور که گفت شاید به جریان اصلی فیلم کمکی نکند اما به نظر میرسد بودنشان ضروری است چرا که بدون حضور آنها، ریتم فیلم بسیار سخت و کند میشد.
تقریبا تمام فیلم علفزار در یک دادسرا میگذرد، فضایی که نمیدانم تا امروز گذرتان به آن خورده و یا نه اما دو ساعت ماندن در راهروهای آن، صبر ایوب میخواهد. این فضاها پر از پتانسیل برای داستان نویسی و فیلمنامه نویسی هستند و تا امروز تنها موضوعاتی مانند قصاص مورد توجه فیلمسازان ایرانی قرار گرفته است. کاظم دانشی (کارگردان فیلم) اما با درایت بیشتری به سراغ این پروندههای قضایی رفته و دست روی مواردی گذاشته که کمتر درباره آن شنیده شده است.
فیلم به عنوان یک فیلم دادگاهی، تعلیق و هیجان خوبی در ابتدای راه خود دارد، ماجرا وقتی پیچیدهتر میشود تماشاگر به وجد میآید اما سندروم «هرچه پیش برود، بدتر میشود» در اینجا هم گریبانگیر علفزار شده و با گذشت فیلم، ارزش آن رو به کاهش میرود. فیلم در یک ربع پایانی دیگر عملا وارد یک سرازیری میشود و پایان بندی فیلم هم بسیار سرسری است و یکی از بدترین پایان بندیهای عناوین سینمایی در جشنواره امسال به حساب میآید.
گروه بازیگری فیلم به خوبی کار خودشان را انجام میدهند اما همانطور که گفته شد پژمان جمشیدی بازهم نمیتواند بدرخشد. او نقشی که در دینامیت داشته را تکرار کرده اما بدون لودگی و حالا بازپرسی است که درگیر یک پرونده «بمب» شده است. نه اینکه جمشیدی کارش را بد انجام دهد اما کار به یاد ماندنی نیز از خودش بر جای نمیگذارد. سارا بهرامی جزو بازیگران خوب فیلم به شمار میرود که فشار وارده به کاراکتر خود را به خوبی در چشمانش و حرکاتش نشان میدهد و آتیلا پسیانی نیز که حضور چندان پررنگی ندارد میدرخشد؛ کافی است نگاه کنید به آخرین دیالوگ رد و بدل شده بین او همسرش در فیلم که چقدر زیبا ترس و عشق را با هم در میآمیزد. در بین ستارگان مطرح و ناشناخته فیلم که تقریبا همگی بینقص هستند، یک ترلان پروانه هم حضور دارد که دلش میخواهد بازی متفاوتی ارائه کند و تقریبا از پس این ماموریت برمیآید.
تا حرف از بازیگران است باید به پدیده فیلم یعنی صدف اسپهبدی اشاره کنم که از فضای تئاتر وارد سینما شده و پیشتر در آثاری کوتاه نیز ایفاگری نقش کرده بود و حالا توانسته در این فیلم با گریم سنگینی که دارد در لحظات کوتاهی که حضور دارد بدرخشد. اسپهبدی آینده درخشانی برای خودش رقم زده و علفزار سکوی پرتابی برای اوست و احتمالا در آینده بیشتر از او خواهمی شنید.
فیلم علفزار یک فیلم سیاسی نیست اما شاید بیشتر از خیلی فیلمهای سیاسی حرفهای آنسوی خط قرمزی میزند. دیالوگ نویسی در فیلم بسیار عالی انجام شده و در سکانسهایی که باید حرف محکمی زده شود، بدون ترس بیان میشود و در سکانسهایی که قرار است ریتم کمی عوض شود، هوشمندانه نوشته شده است. علفزار حواسش هست که بیننده را گاهی هم بخنداند تا آن را همراه فیلم کند، بزنگاهها را بلد است و بینندگانش را مثل موم در دستانش دارد و آنها را حفظ میکند؛ این نکته مهمی بوده که فیلم توانسته رعایت کند.
بهرام رادان به عنوان تهیه کننده از همان آواز قویی که در دوران جوانیاش بازی کرد تا امروز سعی کرده همیشه در صف انتقاد به وضعیت جامعه باشد و در علفزار این انتقادها را فریاد میکند. فریادهایی که فیلم میزند اما نکته جدیدی برای کسی ندارد و صرفا از اینکه در سینما شنیده میشود، حس و حال خوبی به تماشاگر انتقال میکند. این دق دلیهایی که توسط فیلمهایی چون علفزار باز و ادا میشوند، نمایش بدیهیاتی است که همه جامعه از آن آگاهی دارند و فریاد زدن خالی است.
علفزار کوبنده شروع میشود و این کوبندگی را ادامه میدهد تا جایی که دیگر پا پس میکشد. فیلم شجاعانه پیش میرود و حرفهایش را صریح میزند اما در نهایت در خروجی کار دستهایش را به نشانه تسلیم بالا میآورد و کار را نصفه نیمه رها میکند. فیلم در نهایت به خاطر تمام ریسکهایی که به خرج داده شدیدا برایم قابل احترام است اما نمیتوان برچسب شاهکار سینمایی و به یاد ماندنی روی آن چسباند.
پینوشت: زمانی احمد محققی داستانهای جذابی از دل پروندههای پلیسی بیرون میکشید و آثاری مینوشت که برخی از آنها پتانسیل تبدیل شدن به تریلرهای هیجان انگیزی زیادی دارند، پروندههای قضایی منشا خوبی برای روایت این قصهها هستند و علفزار تلنگری میزند تا به این پروندهها بیشتر رسیدگی شود؛ امید که این داستانهای واقعی از زیر پوست شهر بیشتر به آثار سینمایی تبدیل شوند.
علف زار فیلم موفق کاظم دانشی برای ورودش به سینمای بلند، داستانگو و حرفهای است. دغدغه داستان گویی در سینمای ایران همواره در مرز شعار و اعتراض در حرکت است و خوشبختانه دانشی با شناختی که از سینمای قاضی صف ایران دارد سعی کرده کنشی ایجاد کند که در انتها باعث توجه به علوم انسانی می شود. به عنوان مثال بخشی از فرهنگ زیرپوستی جامعه را در سینمایی «زندگی خصوصی» فرح بخش می بینیم که چگونه بی اخلاقی، بی وجدانی را تولید می کند و در نهایت این دو ابژه برای حفظ آبرویی فرد دست به جنایت می زنند. در سینمای فرهادی ابژهها تبدیل به شک می شوند تا جذابیت را افزایش دهند اما باید در مورد «علف زار» این چنین نوشت: فیلمی که می گوید آبرودار بی وجدان، بی آبروترین فرد یک جامعه است.
جذابیت شخصیت
در ابتدا به این نکته اشاره کنم که بازی پژمان جمشیدی موتور فیلم است. شخصیتی که او از فیلمنامه درک کرده به خوبی بروز داده می شود و شدیدا بیننده را به یاد نقش بازپرس، با بازی بابک کریمی، در «جدایی نادر از سیمین» می اندازد. این یادآوری به هیچ عنوان بد نیست. درواقع جمشیدی سعی نکرده بازپرسی را تقلید کند بلکه بازپرسی را بازآفرینی کرده و به باور من بازیگری یعنی همین. صدف اسپهبدی اما در راه نقش ایثار کرده است. استایل، میمیک و بیان او حاصل تولید کاراکتری برای فیلم است. به عقیده من باید جای سارار بهرامی و صدف اسپهبدی در فیلم عوض می شد، آن زمان بود که می توانستیم مشخصا روی هنر بازیگری وی نظر دهیم؛ در این حالت چارهای برایمان نمی ماند که او را یک فداکار برای کاراکتر فیلمنامه بخوانیم. از سویی دیگر بازی بهرامی در «دارکوب» را به یادآورید. اما مسئلهای که در این فیلم از بازیها و دیگر نکات فنی مهمتر است، موضوع و چگونگی پیدایش آن است. داستان با یک حادثه شروع می شود. شروع حادثه محور فیلمنامه یکی از اصول ابتدایی سینما است که ما این اصل را در بهترین حالت ممکن آن در «علف زار» می بینیم. ماموری که به جای دو بار ایست دادن به فراری تیر هوایی می زند و آن تیر به پسر بچه بالای پشت بام می خورد و... . از ابتدایی ترین بررسی صحنه جرم توسط بازپرس، پژمان جمشیدی، بیننده کنجکاو متوجه ذات شخصیت می شود. حتی دیدار اولی که با دادستان دارد روند صعود و نزول شخصیت را برای بیننده مشخص می کند. هنگامی که شهردار به بازپرس برای مختومه کردن پرونده سفارش می کند نیز بیننده چیز اضافهای از شخصیت بازپرس انتظار ندارد و روند داستان همچنان بر روی خط حدسهای بیننده جلو می رود؛ اما نکته اصلی کنش فرهنگی در یک شخصیت، آنجایی به وقوع می پیوندد که او یکی از 4 برادر متهم را جداگانه بازجویی می کند و با تخریب روانی از او حرف می کشد. جذابیت شخصیت در این سکانس بالا می رود به گونهای که بیننده تا قبل از آن به صداقت و ذات بازپرس پرونده ایمان پیدا کرده اما تلاش او برای کشف حقیقت، تا این اندازه، کنشی است که تنها از طریق داستان گویی منتقل می شود.
آبروی از دست رفته
فیلمنامه تک پیرنگ است که به عقیده من پیرنگ فرعی آن، مرد و زنی که بدون شرایط قانونی و شرعی 10 سال پیش بچه دار شدند و حالا برای گرفتن شناسنامه فرزندشان به اصرار زن اقدام کرده اند؛ به مراتب مهمتر و تاثیرگذاتر از پیرنگ آن است. پیرنگ فرعی بیننده را می خنداند اما حسرت و ترحمی نسبت به کاراکترها ایجاد می کند که باعث می شود چندین برابر بیشتر به تلاش خانواده شهردار برای حفظ آبرو نیشخند بزند. البته با این فکت فیلم مخالفم که نشان می دهد پرستار، ستاره پسیانی، در گذشته همراه مردی به باغ می رفته و... . فیلمنامه برای ایجاد تعلیق نیازی به طرح چنین داستانی ندارد و می توانست بیشتر و عمیق تر روی مسئله تجاوز آن شب و شرب مشروبات الکلی مانور دهد، در این جا به نظر می رسد فیلمنامه نویس از داستان خود هیجان زده شده و می خواهد پر و بال بیشتری به آن داده باشد. سینمای «علف زار» سینمایی است که جنبه جهانشمولی آن کمتر مجال بروز می یابد. جامعه ایران با درک چنین شرایطی آگاهانه و مصمم تر فیلم را قضاوت می کند چرا که ناخواسته فیلم از نظر محتوایی بیننده را قاضی قرار می دهد و در سرتاسر قصه نقش یک بازپرس را بازی می کند؛ اما بیننده جهانی، «علف زار» را کنشی برانگیخته از واکنشهای غیر اخلاقی جامعه می بیند. با نگاه از بیرون به این اثر پی می بریم که فیلم دغدغه طرح مسئله اجتماعی دارد که این مسئله اگر چه جهانشمول است اما در حال حاضر جغرافیای بخصوصی را نشانه گرفته. کاظم در مسیر سعید روستایی و محمد کارت حرکت می کند. سینمایی که در ظاهر تلفیقی از «ابد و یک روز» و «شنای پروانه» است اما حرف تازهای دارد و نوید آینده روشنی برای مولفش می دهد.
شروع توفانی، پرده ملتهب نخست فیلم، اجرای کمابیش مسلط کارگردان در چیدمان و هدایت کاراکترهای متعدد در محیطهای محدود و بازی روان بازیگران امتیاز اثر است. اما این روند با ماندن در فضای ایستای تکرار مکررات و نیز برخی زوائد بیربط مثل زوج معتاد مخدوش میشود.
نویسنده
محمدرضا مقدسیان
پژمان جمشیدی در «علفزار» را باید جدی گرفت، بازیگری که جراتمندانه انتخاب و تجربه میکند و مسیرش همیشه رو به جلوست. حتما روی کاندید نقش یک مرد شدن او حسابباز کنید.
نویسنده
کیوان کثیریان
فیلم تا قبل از ۵ دقیقه پایانی، گیرا و خوش ریتم است، گرهها درست پیچیده میشوند و داستان، درست گسترده میشود اما با یک پایان ناگهانی و غیرموثر، خود را به شدت تنزل میدهد و ناقص رها میشود. حضور به خاطرماندنی پژمان جمشیدی که بازی به بازی در حال پخته شدن است، مهمترین امتیاز فیلم است.
نویسنده
آنتونیا شرکا
فیلم «علفزار» نقدی دیگر بر نظام قضایی ایران است که در کشاکش منافع شخصی و مناسبات قدرت، گاه حق را ناحق میکند و گاه منافع شخصی را بر اجرای عدالت رجحان میدهد. «علفزار» چندان در مهم جلوه دادن پروندهای که موضوع مناقشه در فیلم است موفق نیست.
نویسنده
محمدرضا چاوشی
شروع فیلم اگرچه این تصور را ایجاد میکند که باز هم شاهد یک فیلم خشن و سیاه با سوژه اراذل و اوباش و طبقات پایین جامعه هستیم اما آنچنان کوبنده و غافلگیرکننده است که مخاطب را میخکوب میکند و تشنه دیدن ادامه اثر. تیم بازیگری فیلم، از نخستین عناصری است که جلب توجه میکند.
نویسنده
مجید اسلامی
تجربهای دشوار با فضاهای شلوغ و پرسوناژهای زیاد، دیالوگهای متقاطع و درام تشدیدشده. همان سینمای واقعگرای اجتماعی آشنا. فیلم به عنوان فیلم اول کارگردانش بسیار جاهطلب و درمجموع موفق است. گهگاه کمی کششاش را از دست میدهد ولی هر بار برمیگردد.
نویسنده
محمدتقی فهیم
«علفزار» اثری دیدنی است، اتفاقی که برای یک فیلم اولی افتخارآمیز است، بنابراین تا اینجا جزو دو فیلم بهتر جشنواره است. کاظم دانشی ، در اولین ساختهی بلندش نشان میدهد که بلد است یک فیلم را جمع کند.
به عنوان فیلم اولی واقعا فیلم خوبی از آب دراومده و شروع خوب و با سکته خوبی داشت، البته مشخصه که #بهرام_رادان هم در نقش #تهیه_کننده برای این فیلم کم نذاشته و کَستِ خوبی رو کنار هم جمع کرده.
و ازین جمع شدن خروجی خوبی هم گرفته.
موضوع های دادگستری حتی خرده پاترینشون بنظرم خودش یه داستان سینمایی هست و انصافاً پرونده ای که کارگردان روش دست گذاشته پرونده ای هست که شتید خیلی ها برای ساختش چنین ریسکی. رو قبول نکنن.
البته مشخص بود که همه جوانب رو سنجیده و بنظرم با سکانس سیاه آخر فیلم رو از ممنوع التصویری و توفیقی نجات داد.
بازی #پژمان_جمشیدی واقعا خوب بود و همچنین نقش مکمل زن معتاد که اسمشون رو نمیدونم اما به شدت خوب بود. وزن فیلم و بازی هارو حفظ میکرد.
با #سارا_بهرامی خیلی ارتباط نگرفتم و بازیش کمی تکراری بود. #مائده_طهماسبی هم با اینکه جا داشت بهتر باشه همینطور...
در. کل. نقش های خُردی که توی فیلم بودن و بازیگر سرشناس نداشتن بنظرم خیلی بیشتر موفق بودن در اجرا تا بازیگرهای حرفه ای..
قاب دوربین، تدوین و سایر موارد فنی هم بنظرم درست بود.
اولین اثر سینمایی کاظم دانشی(علفزار) به تهیه کنندگی بهرام رادان فیلم سرپا و خوش ریتمیه در ابتدای داستان مخاطب خیال میکنه فقط با یک داستان طرفه اما هرچقدر که جلو میره و با بازپرس(پژمان جمشیدی) همراه میشه به داستانک هایی که براساس واقعیت چیده شده پی میبره،نکته حائز اهمیت در خصوص فیلمنامه علفزار مساوی بودن اطلاعات مخاطب و بازپرس در سی دقیقه اول فیلمه و این به معنی کشش لازم برای منفعل نبودن ذهن تماشاگره...
از میانه ی داستان به بعد اطلاعات ما نسبت به بعضی از شخصیت ها بیشتر میشه و دوست داریم زودتر افشا و برملا بشه؛ فیلم پیش داستان هایی داره که ما تصویرش رو نمیبینیم اما در قالب دیالوگ میشنویم و به روند تکاملی شخصیت ها میرسیم و توانایی همدردی یا مندردی با اونها رو پیدا میکنیم اما ای کاش ای روند تکامل شخصیت درباره بازپرس فقط به انتقالی و بیماری فرزندش ختم نمیشد.
علفزار فیلم جنایی و تلخیه دغدغه اجتماعی و فرهنگی هم داره از یه جایی به بعد لب خط قرمز راه میره اما با وجود پنهان کاری های متعدد شخصیت ها و آسیب دیدگی ها سیاه نمایی نمیکنه و این به معنی احترام گذاشتن به شعور مخاطبه!
در فیلم،دشمن اصلی خودش رو مستقیم معرفی نمیکنه دشمن یا دشمنان حریف هایی در لباس متحد هستن که سعی میکنن روند پرونده رو به نفع خودشون تموم کنن و دوراهی انتخاب گریبان گیر قهرمان علفزار میشه.
دوراهی نه اونقدر سخته که حل نشه و نه اونقدر راحته که قهرمان خیالش راحت باشه به نظر من کارگردان دوراهی رو درست چیده
علفزار میزانسن و طراحی دکور خاصی نداره بیشتر فیلم در لوکیشن داخلی اتاق و راهروی بازپرسی با نمای مدیوم شات خلق میشه و باور پذیره.
بازی بازیگران علف زار از جمله پژمان جمشیدی،متین حیدری نیا،محمد معتضدی و سارا بهرامی درست و به اندازه ست که این از هوش کارگردان و حرفه ای بودن بازیگران نشأت میگیره.
علف زار بعنوان اولین فیلم بلند کاظم دانشی فیلمی سرپا و درستیه اما جا برای بهتر شدن از نظر تدوین ،فیلمنامه و کارگردانی داشت و امیدوارم این بهتر شدن در دومین فیلمش قابل مشاهده باشه.