شاید نخستین اشکالی که در نوشتن این نقد وارد باشد این است که مجبور هستم با استفاده از نسخهی اصلاح شده برایتان فیلم را تحلیل کنم. و این یعنی طنزی تلخ به حال منِ منتقد، شمای مخاطب، سینما و فیلمساز!
خلاصه داستان:
زوجی جوان که خودشان را برای مراسم عروسیشان آماده میکنند اما، حادثهای ناگهانی همه را سیاه پوش میکند...
قصه با روایتی خطی پی گرفته میشود، داستان در زندگی روزمرهی مردم اطراف خودمان میگذرد و روایتی است رئالیست از وضع اجتماع این روزها، دغدغهی دوشیزه بودن و نیز تجاوز که باید گفت احسنت به جسارت کارگردان که چنین دلمشغولیهای مهم و حساسی را در اجتماع درک کردهاست و با تمام سختیهایی که برای مجوز گرفتن پیش رویش دیدهاست، بازهم مایوس نشدهاست و کار خود را پیش بردهاست، تا با مطرح کردن این معضل در فرهنگ ایرانی، تماشاگر را دعوت به تامل کند، که هم مخاطب هم محققین و تفسیرگران در زمینههای جامعهشناسی، روانکاوی و فمنیسم به فکر چارهای برای این نوع مسائلی باشند که ممکن است حساسیت بر آنها باعث فشار زیادی بر دختران شود تا جاییکه تنها راه نجات را خودکشی و از بین بردن خودشان بدانند! یعنی به جای حل مسئله، صورت مسئله پاک بشود کاری که هنوز که هنوز است در اجتماع ما اتفاق میافتد و نیاز به رسیدگی جدی دارد و شهرام شاهحسینی به عنوان یک هنرمند وظیفهی خود را به درستی انجام دادهاست و به کالبدشکافی زخمی عمیق و متعفن پرداختهاست که حالِ بیننده را به هم میزند، اما رسیدگی به آن زخم بهتر است تا آنکه رهایش کنیم تا عفونتاش همه را از پا درآورد.
کاری دور از عقل از سوی خانوادهی مثلا مذهبی و با آبروی داماد قرار است صورت بگیرد، آن هم یک روز مانده به عروسی، مادر داماد میخواد از دوشیزه بودن عروس آیندهاش باخبر شود و او را بیخبر به مطب پزشکی برای معاینه میبرد. کارگردان با نمایش نماهای نزدیک(close up) بین پدر عروس و آقای داماد، رفتارِ غیر عادی ستاره(خواهر عروس) و ارسال پیامهایی برای درخواست کمک از دوستانِ متوفی و برادر کوچکتر که دستش را به سختی از دست داماد رها میکند در تلاش است به ما سرنخهایی بدهد، از مجرم، از محلی که در حقیقت جرم در آنجا واقع شدهاست و آن جایی نیست جز «خانهی دختر». اتاق او، نمایی که دوربین را در اتاق قرار دادهاند و دوستان سمیرا و پدر که از جلوی آن رد میشوند، گویی از جلوی نگاهِ سیمرا میگذرند... . اتاقی تاریک برعکس فضای حال و نشیمن که روشن است، حقیقتی پنهان در نقطهی امن و حریم خصوصی زندگی سیمرا، حقیقتی که باید تلاش کنیم با کنار هم قرار دادن نشانهها آن را کشف کنیم. چیزی در سکوت و تاریکی منتظر است تا همچون آژیر خطرِ ماشین پدر سمیرا، همچون صدای پرطنین و بیپاسخ بوغ تتلفنی که سمیرا به نامزدش میکند به ما خبری بدهد، خبر از فاجعهای وحشتناک، انقدر سیاه که روایتگر شرم دارد از بیان حتی یک کلمه و تنها سکوت میکند و سعی دارد به کمک زبانِ تصاویر به ما اشاراتی کند تا خود کشف کنیم این حقیقتِ زمخت را. این حقیقتِ تلخ را که پدرِ(بابک کریمی)خانوادهای با سوء استفاده از حجاب دینداری به فرزندانِ خود ستم میکند، ستمکاری که با چشمهای بُراق و تشر فرزندان را در پستو ساکت کردهاست و حالا فرزندان، داماد را تنها نقطهی نجات و و رهایی از این رنج میبینند. پدری که در اولین برخورد و معرفی، دائم در میانهی صحبتهایش صدای آژیر ماشین میشنویم و میفهمیم که «چیزی نیست، فقط حساسیتش را بالا بردهای.»، که این مردم نیستند که مزاحمت شدهاند، خودت حریم شخصیات را به خطر انداختهای و باعث حساسیت و نگاههای مشکوک شدهای.
دختری که میرود تا زندگیش ختم به شادی شود، اما مگر چنین نقصی چنین لکهی سیاهی میشود که پاک شود؟ که فراموش شود؟ که نادیده گرفته شود؟ عروسِ قصه، با پیراهنی سفید و روسری قرمز نشانگرِ دختری است که در ظاهر نقصی در جسم و در باطن زخمی بر جانش است.
خانه دختر فیلمی است از اجتماع ایران و موضوعی که در حال حاضر فرهنگ ایران و به خصوص جامعه زنان با آن مواجه است که ارزش آن را دارد که به آن پرداخته شود و دربارهاش صحبت شود. خانه دختر فیلمی که به علت سانسوری که در نسخهی اصلی اتفاق افتاده و ناقص بودن نسخهای که در سینماها پخش شد، عدهی زیادی از تماشاگرها را گیج و سردرگم کرد که واقعا اصل داستان چه بود؟مخاطبان زیادی بودند که وقتی به آنها گفته میشد: پدرِ دختر به دخترش تجاوز کرده، تعجب میکردند که چی؟ از کجا فهمیدی؟ چهطوری این را میگی؟ فیلم که حرفی مستقیما از این مسئله نزد؟ و اتفاقا همینجا است که هنر تحلیل و درک فیلم به همراه ابزار علمی آن به کمک تماشاگر میآید تا از نشانههای فیلم رمزگشایی کند و به او بگوید که چهطور بفهمد داستان دربارهی تجاوز پدر به دخترش است. از اینکه کارگردان مستقیما حرفش را به شما نمیزند دلگیر و کلافه نشوید. هنر درست همین است، فیلم قرار نیست آنطور که حسین پاینده هم اشاره دارند «بیانیهی اخلاقی» یا خبری روزنامهوار باشد. به همین دلیل است که فیلمنامهنویس و کارگردان به کمک تصاویر و اشاراتی غیرمستقیم تماشاگر را دعوت به تفکر و کشف میکند، تا وقتی به حقیقت پی برد بهتزده شود و از این فرآیند کشف و اکتشاف نیز لذت ببرد.
خانه دختر به دلیل موضوع حساس حریم خصوصی زن در اجتماع ایرانی، بسیار جای تامل دارد و میشود دربارهاش حرفها زد و برجستهکردن این فیلم دعوتی است از تماشاگر تا بیشتر به مسئلهی اساسی که خشونت خانگی، و به طور دقیقتر خشونت علیه زنان را نمایش میدهد فکر کند و آن را به اجتماع اطراف بسط دهد و ببیند که واقعا زیر پوست فرهنگ و باورهای مردم ایران چه میگذرد و آسیبهای این باورهای نادرست تا چه میزان میتوانند جدی باشند تا حدی که میبینیم در فیلم نتیجهی این آسیبها مرگ دختری جوان را رقم میزند.
نشانههایی که در متن فیلمنامه پیدا کردیم و ما را به سرنخ نهایی رساند که پدر دختر مرتکب جنایت شدهاست:
1.نخستین سکانس در منزل دختر است و تاکید به آژیر خطر ماشین پدر و همزمان شدن آن با پرسیدن این سوال که «چه اتفاقی برای سمیرا افتاد؟» و بعد هم جواب سربالای پدر و دیالوگ پسر کوچکتر خانواده که به پدرش میگوید: «چیزی نیست، حساسیتاش را بالابردهای-اشاره به ماشین دارد-.»
2. صحبتهایی که دوستان سمیرا با هم دارند و میگویند پدر مشکوک میزند و رسما آنها را از خانه بیرون انداخت! اینجا حواسمان جمعتر میشود که باید کمی به پدر، صحبتها و رفتارش شک کنیم.
3.سکانسی در بازداشگاه و بازپرس که به پدر سمیرا میگوید: «اگه به دامادت شک داری بگو تا پدرش رو درآریم» برایمان سوال پیش میآید که اگر به داماد شک داشت چرا باید انقد خونسرد باشد و محلی به این حرف بازپرس ندهد؟ حتما اعتراض میکرد که او را بازداشت کنند، البته ما هنوز نمیدانیم به چه چیزی از داماد شک دارد؟ اینکه در فوت دختر مقصر بودهاست؟ یا چیزی دیگر که هنوز از آن بیخبر هستیم.
4.سکانسی که در پزشکی قانونی هستند، الف: پدر سمیرا رو به داماد میگوید: «تو به این دختر دست زدی؟پزشکی قانون میفهمه اگه موردی داشته باشه.» و داماد در جواب میگوید: «این چه حرفیه آخه آقا مرتضی! فقط میخوان بدونند در خونش مواد بوده یا نه!» ولی، داماد اصرار دارد که جواب پزشکی قانونی را ببیند و پدر سمیرا میگوید: «دختر را به کشتن دادی بس نبود؟ چی را میخوای ببینی؟» و داماد قبول ندارد که او باعث مرگ سمیرا شده باشد.
با توجه به قاببندی و نما نزدیک(close up) و رو در روی هم ایستادن هر دو مرد، انگار که آیینهی هم هستند و نیز دیالوگهایی که با هم دارند، این سکانس هم شک ما را به هر دوطرف میبرد که شاید هر دو به یک میزان در مرگ دختر مقصر باشند.
5.نکته بعدی، خواهر سمیرا است که یواشکی و دور از چشم پدرشان به دوستان سمیرا پیام میزند که مثلا به بهشت زهرا بروند، یا میگوید من را تنها نگذارید و به یکی از شعرهای سمیرا اشاره میکند و میگوید کلمهی سکوت را جایگزین شکوهها کنند:
وقتی نبز ترانه یخ زد و مرد
ما فقط چه شکوههاx(سکوت)x کردیم
او در تلاش است تا چیزی را دور از چشم پدرشان به دوستان سمیرا بفهماند و از آنها درخواست کمک میکند. شاید او قربانی بعدی است؟
سخن پایانی:
اگر فیلم سینمایی تحلیل و بررسی می شود دلیل بر تایید صد در صدی فنی و هنری آن نیست. بیننده با چند گرهافکنی در فیلمنامه مواجه میشود که هیچوقت دربارهی آنها به جوابی نمیرسد چه مستقیم چه غیر مستقیم:
1.سکانس منزل سمیرا(عروس) که پدر سمیرا با تندی به داماد میگوید:
«دختر را امانت داده بودم بهت، بردی به کشتن دادیش، برم بندازمت زندان؟»
داماد در پاسخ میگوید: «بنداز، آقا مرتضی یک کاری نکنید یک «پردههایی» بین ما پاره بشه.» این حرف منصور(داماد) گرهای تازه در ذهن بیننده ایجاد میکند، گرهای که هیچ کجای نسخهی منتشر شده پاسخی برای آن وجود ندارد. یعنی که نمیفهمیم مثلا منصور قرار است چه کار کند یا چه بگوید که باعث خدشهدار شدن پردهی حرمت بین آن دو بشود؟
2.در ادامه ستاره(خواهر سمیرا) یک کیسه به منصور میدهد که انگار وسایلی است که در خانهی آنها داشته و درون کیسه یک «گل» است، گلی تازه و شاداب، خوب این هم گرهی دیگری است که بدون شفافسازی بیشتر رها میشود و انتظار میرود بیننده آن را کشف کند. ولی واقعا براساس نشانههای بعدی فقط مخاطب سردگمتر میشود. الف: از طرفی ستاره خودش با پسری در ارتباط است پس این فرضیه که مثلا سعی دارد توجه عاطفی منصور را جلب کند نادرست است. ب: فرضیه بعدی این است که از منصور طلب کمک دارد. خوب این فرضیه هم واقعا در حد فرضیه هست و نمیشود با اتکا به نشانههای درون متنی استدلالی قوی برای آن آورد، همین که کسی به کسی گل بدهد که نمیتواند نشان از تقاضای کمک داشته باشد. پس در اینجا اشکال از قدرت درک بیننده نیست بلکه ضعف در پیرنگ را میرساند و باید برای فیلمنامهنویس و کارگردان یک نکته را روشن کرد که یک فیلم سینمایی درست است که باید با نشانههای ضمنی و غیرمستقیم همراه باشد تا بیننده را دعوت به کشف و تفکر کند، اما دیگر نباید انقدر مبهم و گیج کننده باشند که مخاطب را خسته کند. هرچه باشد یک فیلم سینمایی در درجهی اول برای با لذت و تفریح است و در مرحلهی دوم برای کشف و دریافت حقیقتی انسانی یا اجتماعی، پروندهی واقعی جنایی نیست که باید به دست بیننده حل شود!