درام کمدی

نقد فیلم چهارراه استانبول
خلاصه فیلم:
احد و بهمن دو دوست و همکار هستند که در مجتمع پلاسکو مشغول به کارند که به خاطر تولید لباس ایرانی ورشکست شده و زندگی شخصی و کاریشان تحت شعاع این ورشکستی قرار گرفته و مشکلاتی برایشان پیش میاید.
نقد فیلم:
مصطفی کیایی با این فیلم نیز مثل سایر آثاراش فیلمی با ریتم و تمپو بالا با چاشنی طنز، انتقاد از مشکلات بی کاری جوانان، گریزهایی کوچک به مسئولین و نحوه ی اشتباه مدیریتیشان، روابط خانوادگیی که به دنبال مشکلات اقتصادی به چالش کشیده می شوند و در یک کلام به مشکلات اجتماعی پرداخته است ولی این بار هر چیزی آنجایی که باید باشد نیست و محاسباتش اشتباه از آب در آمده است و بعد از خط ویژه افت فاحشی برای کیایی است.
فیلمنامه فیلم مثل تمام آثار کیایی پر از شخصیت و خورده روایت است ولی ای کاش بجای تعدد شخصیت روی شخصیت پردازی و بجای این همه خورده روایت روی روایت اصلی داستان مانور بیشتری می داد.
شخصیت هایی احد و بهمن در اوج مشکلات اجتماعیی که آنها را به مرز جنون کشانده دست از شوخی های بی جا بر نمی دارند. فیلمی که ادعای درام دارد آن هم در رابطه با تراژدی غمناکی مثل حادثه ی پلاسکو که تمام ایران با آن گریه کردند، این حجم کمدی میخواهد چکار؟! کمدیی که انگار فقط سعی شده مخاطب بخندد نه در خدمت داستان باشد که نمونه اش در سرتا سر فیلم کم نیست. طنز تا جایی پیش می رود که در عمق حادثه پلاسکو نیز دست بر نمیدارند و به زور سعی می کنند مخاطب را بخندانند و این موضوع (طنز بی مورد در اوج درام !!! ) در کنار شعار زدگی غیرقابل باور که حتی در لحن بازیگران نیز تاثیر گذاشته و در بعضی جاها انگار پشت تریبون و در حال سخنرانی اند (مثل جایی که بهرام رادان با همسرش در انبار صاحب کار محسن کیایی بحث می کند) بزرگ ترین مشکل کلی فیلمنامه است.
شخصیت هایی که هیچ کدام تکلیفشان با خودشان مشخص نیست و انگار اکنون زاده شده اند وهیچ نکته ی با ثباتی ندارند. کیایی انگار فراموش کرده که فیلم در رابطه با اکنون است ولی شخصیت در گذشته شکل گرفته و شاکله ی مشخصی باید داشته باشند که البته بازی های بسیار بد تعدادی از بازیگران نیز این موضوع را تشدید می کند.
بازی ها به دو دسته تقسیم می شوند. بازی های خیلی بد و بازی های متوسط! بازی مثل همیشه افتضاحه بهرام رادان (بجز سنتوری) با دیالوگ های شعار زده و سخنرانی گونه که مثل معتادها حرف می زند! بازی بدون ریکشن و فقط دیالوگ گو و عجول محسن کیایی که جفت شان بازی و ریکشن های شان را از بارکد کپی کرده اند، بازی بد و غیر قابل باور رعنا آزادی ور، جلیلوند، آرمند و بازی متوسط سحر دولتشاهی، مهدی پاکدل، مسعود کرامتی و ماهور الوند به صورت کلی فیلم را از نظر بازی به اثر بسیار متوسط رو به ضعیفی مبدل کرده است.
نکته مثبت فیلم جلوه های ویژه ی بصری که نمی توان آن را در سطح جهانی خواند ولی در سطح سینما ایران بسیار عالی و یکدست است که بسیار هوشمندانه از تصویر آرشیوی استفاده شده و از نظر بصری فیلم خوش ساختی به عمل آمده است.
با توجه به ریتم فیلم و ماهیت داستان تصویر برداری و تدوین از سطح کیفی خوبی برخوردار بوده و به خوبی با هم مچ شده و ریتم بالایی را به فیلم می دهد البته فقط این ریتم تا فرو ریزی پلاسکو و بعد از آن اولین بار دیده شدن لادن یکدست و بالاست و بعد از آن در یک کلام به یکباره ریتم می میرد و فیلم عملا تمام می شود. البته نویسنده سعی کرده با دعوای بهرام رادان و همسرش، جلیلوند با همسرش، شمع روشن کردن سحر دولتشاهی در ایستگاه آتش نشانی و امثالهم ریتمی به فیلم بدهد ولی بی نتیجه و ناآگاه از اینکه فیلم تمام شده و دست و پا زدن های الکی فایده ای ندارد. در کل فیلم تا دو سوم ابتدایی و گره گشایی، کار خوش ساخت و مخاطب پذیر است ولی بعد از سقوط فاحشی می کند
موسیقی متن نیز خیلی قشنگ و یکدست روی فیلم نشسته بود و در کنار صداهای خوب، فیلم را از نظر صدا بسیار باور پذیر و با کیفیت کرده است.
نکته مثبت دیگر فیلم برخلاف بازی های بد تعدادی از بازیگران لباسشان بسیار خوب و به شخصیت میاید.
گریم های باورپذیر نیز از دیگر نکته جالب توجه و مثبت بود.
جمع بندی: داستان قوی و البته سواستفاده از احساسات مخاطب، شخصیت پردازی ضعیف، شعار زده، ریتم و تمپو بالا، بازی های نصف بد نصف متوسط، کارگردانی خوب، موسیقی متن، جلوه های ویژه ی بصری، گریم، طراحی صحنه و لباس عالی، تدوین، صدا و تصویر خوب و باور پذیر.
نمره کلی:
۵ از ۱۰