مِن بابِ اسکار فرهادی

به نام خدا
امروز صبح در اوایل برگزاری مراسم اسکار و حتی تا مدت ها و روز ها قبل تر،هیچ حسی نسبت به انتخاب اصغرفرهادی برای بهترین فیلم خارجی زبان اسکار نداشتم وحتی بالاتر در پسِ ذهنِ خودم و به شخصه فیلم" تونی اردمان" ساخته ی مارن اده المانی را شایسته ی کسب این عنوان می دانستم(هم به لحاظ سینما بودن و هم به لحاظ جنبه های واقعیِ هنر).و این عدم وجود حس به این رقابت در من باقی بود. امّا برای خودم به شدت جالب بود که در اخرین لحظاتی که نام نامزدهای فیلم خارجی زبان اعلام می شد فارغ از هر نوع بحث سینمایی به شدت دچار اضطراب و دلهره شدم،که کدام فیلم از بین "تونی اردمان" و"فروشنده" پیروز این رقابت می شود و برای لحظاتی می توانم ادعا کنم وحتی اعتراف کنم با تمام وجود و علی رغم میل باطنی به فیلم فروشنده ی فرهادی دوست داشتم فروشنده پیروز این رقابت باشد.این اتفاق در عرض چند ثانیه رخ داد و این دلهره(که به شدت جذاب بود به خصوص در اوایل صبح)و اضطراب تبدیل به تبسم و سرخوشی در وجودم شد. جدا از بحث های مربوط به اسکار و اینکه جایزه ی اسکار صرفاً سیاسی است و به تصویر نادرستی از ایران ارج می نهد و به اثری که این تصاویر را به شکل دقیقی به نمایش بگذارد،توجه ویژه ای دارد. برای من دلهره، و ایجاد رقابتی که از ابتدا هیچ ارجعیت و اهمیتی برایم نداشت بسیار جالب توجه بود و از ان لحظه ی کوتاهِ حس درونم لذت بردم و برای همین لحظات جذاب و تعجب برانگیز از اکادمی تشکر می کنم و به اقای فرهادی و سینمایش تبریک می گویم.